امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Apparently

    əˈpærəntli əˈpærəntli
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adverb B2
    به‌ظاهر، به‌طور قطع، بدون تردید، ظاهراً، آشکارا، گویا، از قرار معلوم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - He apparently lacked the desire to learn.
    - او ظاهرا تمایلی به یادگیری نداشت.
    - Apparently the apartment wasn't insured.
    - ظاهرا آپارتمان بیمه نبوده.
    - Hossein is apparently planning to go on a trip.
    - حسین ظاهراً قصد سفر دارد.
    - Apparently he is ill.
    - ظاهراً مریض است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد apparently

    1. adverb seemingly
      Synonyms:
      seemingly probably supposedly ostensibly outwardly professedly plausibly apparently most likely to all appearances as if as though in all likelihood at a glance on the face of it it seems that allegedly at first sight possibly superficially reputably reasonably tangibly intuitively speciously
      Antonyms:
      unlikely uncertain improbably questionably dubiously equivocally
    1. adverb obviously
      Synonyms:
      clearly plainly evidently obviously openly expressly unmistakably conspicuously patently manifestly palpably overtly perceptibly in plain sight indubitably transparently officially

    لغات هم‌خانواده apparently

    • adverb
      apparently

    ارجاع به لغت apparently

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «apparently» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/apparently

    لغات نزدیک apparently

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی