امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Apprentice

əˈprentɪs əˈprentɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    apprentices

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable
شاگرد، شاگردی کردن، کارآموز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He is an apprentice mechanic.
- او شاگرد مکانیک است.
- Reza was apprenticed to a carpenter at the age of fourteen.
- رضا در چهارده سالگی شاگرد نجار شد.
- His apprenticeship lasted seven years.
- شاگردی او هفت سال طول کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد apprentice

  1. noun novice/learner of a trade
    Synonyms: amateur, beginner, flunky, greenhorn, heel, neophyte, newcomer, new kid on block, novitiate, probationer, pupil, rook, rookie, starter, student, tenderfoot, tyro
    Antonyms: mentor, teacher

ارجاع به لغت apprentice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «apprentice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/apprentice

لغات نزدیک apprentice

پیشنهاد بهبود معانی