امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assemble

əˈsembl əˈsembl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assembled
  • شکل سوم:

    assembled
  • سوم‌شخص مفرد:

    assembles
  • وجه وصفی حال:

    assembling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C2
فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن، سوار کردن، جفت کردن، جمع شدن، گرد آمدن، انجمن کردن، ملاقات کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
adverb
هم گذاردن، سوار کردن
- All the deputies were assembled in the hall.
- همه‌ی نمایندگان در سالن جمع شده بودند.
- They assemble three times a year.
- آن‌ها سالی سه بار هم‌نشست (جلسه) می‌کنند.
- Wait until all the guests are assembled.
- صبر کن تا همه‌ی مهمانان جمع شوند (بیایند).
- Engineers assembled the parts of the engine.
- مهندسان قطعات موتور را به هم سوار کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assemble

  1. verb congregate
    Synonyms: accumulate, agglomerate, amass, bring together, bunch, bunch up, call, call together, capture, collect, come together, convene, convoke, corral, flock, gang up, gather, group, hang around, hang out, huddle, lump, make the scene, meet, meet up, mobilize, muster, rally, reunite, round up, scare up, summon, unite
    Antonyms: disperse, scatter
  2. verb put together
    Synonyms: compile, connect, construct, contrive, erect, fabricate, fashion, fit, form, join, make, manufacture, model, mold, piece together, produce, set up, shape, unite, weld
    Antonyms: divide, separate, take apart

لغات هم‌خانواده assemble

ارجاع به لغت assemble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assemble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assemble

لغات نزدیک assemble

پیشنهاد بهبود معانی