امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assembly

əˈsembli əˈsembli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    assemblies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
هم‌گذاری، مجمع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
اجتماع، انجمن، مجلس، گروه، هیئت قانون‌گذاری
- a great assembly of poets and writers
- گردهمایی بزرگی از شعرا و نویسندگان
- The constitution guarantees the rights of assembly and freedom of expression.
- قانون اساسی حق گرد آمدن و آزادی بیان را تضمین کرده است.
- an assembly hall
- تالار گردهمایی
- The parts are ready for assembly.
- اجزا آماده‌ی سوار کردن هستند.
- This motor has a separate power assembly.
- این موتور دستگاه نیرو رسانی مجزایی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assembly

  1. noun congregation
    Synonyms: accumulation, aggregation, assemblage, association, band, body, bunch, clambake, cluster, coffee klatch, collection, company, conclave, confab, conference, convocation, council, crew, crowd, faction, flock, gathering, get-together, group, huddle, mass, meet, meeting, multitude, rally, sit-in, throng, turnout
  2. noun putting together
    Synonyms: adjustment, attachment, building, collection, connecting, construction, erection, fabrication, fitting together, joining, manufacture, manufacturing, modeling, molding, piecing together, setting up, shaping, welding

لغات هم‌خانواده assembly

ارجاع به لغت assembly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assembly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assembly

لغات نزدیک assembly

پیشنهاد بهبود معانی