امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Behead

bɪˈhed bɪˈhed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    beheaded
  • شکل سوم:

    beheaded
  • سوم‌شخص مفرد:

    beheads
  • وجه وصفی حال:

    beheading

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
سربریدن، گردن زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He was beheaded by Teymoor's order.
- به دستور تیمور سرش را بریدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد behead

  1. verb decapitate
    Synonyms: bring to the block, decollate, execute, guillotine, head, kill, neck

لغات هم‌خانواده behead

ارجاع به لغت behead

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «behead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/behead

لغات نزدیک behead

پیشنهاد بهبود معانی