امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Overhead

    ˈoʊvərhed ˈoʊvərhed ˌəʊvəˈhed ˌəʊvəˈhed
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun adjective adverb
    بالا، در بالای سر، مخارج کلی، سرجمع

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    noun adjective adverb
    بالاسری، هوایی
    - an overhead garage door
    - در گاراژ که در بالا تا و جمع می‌شود، در بالارو گاراژ
    - an overhead light
    - چراغ سقفی، چراغ بالای سر
    - Overhead cables are more dangerous than underground cables.
    - کابل‌های هوایی از کابل‌های زیرزمینی خطرناکترند.
    - an overhead bridge for pedestrians
    - پل هوایی برای عابر پیاده
    - Overhead costs are relatively independent of the rate of production.
    - هزینه‌ی بالاسری نسبتاً از میزان تولید مستقل هستند.
    - I was looking at the stars overhead.
    - به ستارگان بالای سرم نگاه می‌کردم.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد overhead

    1. adjective, adverb up above
      Synonyms: above, aerial, aloft, atop, hanging, in the sky, on high, over, overhanging, roof, skyward, upper, upward
      Antonyms: below, underfoot
    2. noun general, continuing costs of operation
      Synonyms: budget, burden, cost, depreciation, expense, expenses, insurance, outlay, rent, upkeep, utilities

    لغات هم‌خانواده overhead

    ارجاع به لغت overhead

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «overhead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overhead

    لغات نزدیک overhead

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی