امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brim

brɪm brɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    brimmed
  • شکل سوم:

    brimmed
  • سوم‌شخص مفرد:

    brims
  • وجه وصفی حال:

    brimming
  • شکل جمع:

    brims

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
لبه، کنار، حاشیه، پرکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The glass was filled to the brim.
- لیوان لبالب بود.
- her lipstick on the brim of the cup
- جای ماتیک او بر لبه‌ی فنجان
- the brim of a hat
- لبه‌ی کلاه، سایبان کلاه
- Her eyes were brimming with tears.
- چشمانش از اشک لبریز شده بود.
- The students were brimming with affection.
- شاگردان سرشار از محبت بودند.
- a head brimming with questions
- سری مملو از پرسش
- The child poured milk into his glass until it started brimming over onto the carpet.
- کودک آن‌قدر شیر توی لیوان خود ریخت تا اینکه شروع کرد به سر رفتن و ریختن روی فرش.
- brimming with affection, Ghodsi ran towards her mother...
- قدسی در حالی که سرشار از محبت بود به سوی مادرش دوید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brim

  1. noun edge of object, usually the top
    Synonyms: border, brink, circumference, fringe, hem, lip, margin, perimeter, periphery, rim, skirt, verge
    Antonyms: center, interior, middle
  2. verb flow over the top
    Synonyms: fill, fill up, hold no more, overflow, run over, spill, swell, teem, well over
  3. adjective overflowing
    Synonyms: awash, brimful, chock-full, crammed, crowded, filled, flush, full, jammed, level with, loaded, overfull, packed, running over, stuffed, topfull
    Antonyms: empty, unfilled

Phrasal verbs

  • brim over

    لبریز شدن، پراپر شدن، سر رفتن، سرشار شدن

ارجاع به لغت brim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brim

لغات نزدیک brim

پیشنهاد بهبود معانی