تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
موجب شدن، سبب شدن، باعث شدن، سبب وقوع امری شدن، محقق کردن
به همراه آوردن
کمک به رشد کسی کردن
برگرداندن
به یاد کسی آوردن
غمگین کردن، ناراحت کردن
به زمین انداختن
قدرت را از دست یک فرمانروایی مشروع درآوردن
کاهش دادن قیمت، ارزان کردن
ثمر آوردن، خلق کردن، تولید کردن
سبب شدن، موجب شدن
نمایاندن، نشان دادن
جلو انداختن، تاریخ وقوع چیزی را جلو آوردن
کسب کردن، به دست آوردن، عاید کردن
موفق شدن در کاری که قبلاً بسیار سخت به نظر میرسیده، به نتیجهی موفقیتآمیزی رسیدن
(بیماری و سرفه و تب) موجب شدن، سبب شدن
آشکار کردن، پدیدار کردن
باعث رشد و توسعه شدن، پرورش دادن، باعث بالندگی شدن، شکوفا کردن
تولید و عرضه کردن، ایجاد کردن، به ظهور رساندن
بیان کردن، فاش کردن، ذکر کردن، به زبان آوردن
به هوش آوردن
(کشتی) لنگر انداختن
به هوش آوردن
(بچه) بزرگ کردن، بار آوردن، پروراندن
مطرح کردن، اشاره کردن، ذکر کردن
(روی صفحهی موبایل یا کامپیوتر و غیره) نمایش دادن
به پایان رساندن، دست برداشتن
(انگلیس) حراج برای مصارف خیریه
موجب خندهی شدید یا کف زدن حضار شدن
(عامیانه) مورد تشویق و کف زدن حضار قرار گرفتن
(عامیانه) 1- نانآور خانواده بودن 2- موفق شدن
1- نانآور خانواده بودن 2- موفق شدن
آشکار کردن، پرده برداشتن، افشا کردن
آشکار کردن، افشا کردن، نمایاندن
در عقب صف حرکت کردن، آخر از همه آمدن
(بهویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن، آخر (صف یا قطار اتومبیلها و غیره) بودن
bring yourself to do something
خود را وادار به انجام کاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bring» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bring