امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Circumstance

ˈsɜrːkəmstæns ˈsɜːkəmstæns / / -stəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    circumstances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
(به‌ طور معمول در جمع) موقعیت، شرایط، اوضاع و احوال، اطراف و جوانب، چگونگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I know I can trust her in any circumstance.
- می‌دانم که می‌توانم تحت هر شرایطی به او اعتماد کنم.
- to take the circumstances into account
- شرایط را در نظر گرفتن
- in/under the circumstances
- در چنین شرایطی، در این‌صورت
- in/under no circumstances
- هرگز، به هیچ روی، تحت هیچ شرایطی
noun
مورد، واقعیت، پیشامد، اتفاق، رخداد
- There is one important circumstance you have not mentioned.
- مورد مهمی است، شما به آن اشاره نکردید.
noun
(در جمع) وضع (مالی)، اوضاع (مالی)
- in easy circumstances
- در رفاه، مُرفه
- in reduced circumstances
- در مضیقه، تنگدست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circumstance

  1. noun situation, condition
    Synonyms: accident, action, adjunct, affair, article, case, cause, coincidence, concern, contingency, crisis, destiny, detail, doom, element, episode, event, exigency, fact, factor, fate, feature, fortuity, go, happening, happenstance, incident, intervention, item, juncture, kismet, lot, matter, Moira, occasion, occurrence, particular, phase, place, point, portion, proviso, respect, scene, status, stipulation, supervention, thing, time, where it’s at

Idioms

ارجاع به لغت circumstance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumstance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/circumstance

لغات نزدیک circumstance

پیشنهاد بهبود معانی