امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Confederate

kənˈfedrət kənˈfedrət kənˈfedrət kənˈfedrət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    confederated
  • شکل سوم:

    confederated
  • سوم‌شخص مفرد:

    confederates
  • وجه وصفی حال:

    confederating
  • شکل جمع:

    confederates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
هم‌پیمان، متحد، متفق، موتلف، متفق کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Confederate soldiers
- سربازان (ارتش) ایالات جنوبی
- he and his criminal confederates
- او و هم‌دستان بزهکارش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confederate

  1. adjective allied
    Synonyms: amalgamated, associated, combined, corporate, federal, federated, in alliance, incorporated, leagued, organized, syndicated, unionized
  2. noun abettor
    Synonyms: accessory, accomplice, ally, associate, coconspirator, collaborator, colleague, conspirator, fellow, fellow traveler, partner

ارجاع به لغت confederate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confederate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confederate

لغات نزدیک confederate

پیشنهاد بهبود معانی