امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Connatural

American: kəˈnætʃʌrəl British: kəˈnætʃrəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
هم‌جنس، هم‌خو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد connatural

  1. adjective Forming an essential element, as arising from the basic structure of an individual
    Synonyms: inborn, native, inbred, built-in, congenital, constitutional, elemental, indigenous, indwelling, ingrained, inherent, innate, intrinsic, natural
  2. adjective Connected by or as if by kinship or common origin
    Synonyms: agnate, akin, allied, cognate, connate, consanguine, consanguineous, kindred, related

ارجاع به لغت connatural

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «connatural» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/connatural

لغات نزدیک connatural

پیشنهاد بهبود معانی