امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Crystallize

    ˈkrɪstəlaɪz ˈkrɪstəlaɪz
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      crystallized

    • شکل سوم:

      crystallized

    • سوم‌شخص مفرد:

      crystallizes

    • وجه وصفی حال:

      crystallizing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adverb
    ( crystalize =) متبلور کردن، متشکل کردن، شکل دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - When the temperature goes down, water particles begin to crystallize.
    - حرارت که کم می‌شود ذرات آب شروع می‌کنند به بلورین شدن.
    - Their customs crystallized into law.
    - رسوم آن‌ها شکل قانون به خود گرفت.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد crystallize

    1. verb become settled
      Synonyms: become delineated, become definite, take shape, take form, assume a pattern, form into crystals

    ارجاع به لغت crystallize

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «crystallize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crystallize

    لغات نزدیک crystallize

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی