امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crystallized

ˈkrɪstəlaɪzd ˈkrɪstəlaɪzd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    crystallizes
  • وجه وصفی حال:

    crystallizing

معنی

adverb
متبلور، بلوری (شده)،قلمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crystallized

  1. verb Make free from confusion or ambiguity; make clear
    Synonyms: formed, effloresced, elucidated, jelled, granulated, illuminated, enlightened, coated, candied, cleared
  2. adjective Having both internal structure and external form of a crystal
    Synonyms: crystalised
  3. adjective Having become fixed and definite in form; - Psychological Abstracts
    Synonyms: crystallised
    Antonyms: uncrystallized

ارجاع به لغت crystallized

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crystallized» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crystallized

لغات نزدیک crystallized

پیشنهاد بهبود معانی