امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deposition

ˌdepəˈzɪʃən ˌdepəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    depositions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
حقوق شهادت (به سوگند)، سوگندنامه، شهادت‌نامه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The lawyer reviewed the deposition to gather evidence for the case.
- وکیل برای جمع‌آوری مدارک برای پرونده، شهادت را بررسی کرد.
- The court required the witness to give a deposition under oath.
- دادگاه شاهد را ملزم به ادای شهادت‌نامه کرد.
noun uncountable formal
خلع، عزل، برکناری (شخص)
- The deposition of the CEO shocked the company's employees.
- عزل مدیرعامل، کارکنان شرکت را شوکه کرد.
- The deposition of the judge was controversial
- خلع قاضی بحث‌برانگیز بود.
noun countable uncountable
ته‌نشینی، رسوب، نهشته‌گذاری، ته‌نشست، نهشت
- The geologist studied the deposition of volcanic ash in the area.
- این زمین‌شناس رسوب خاکستر آتشفشانی در این منطقه را بررسی کرد.
- The deposition of sand on the beach created a soft, sandy surface for beachgoers to enjoy.
- ته‌نشست ماسه در ساحل، سطحی نرم و شنی را ایجاد کرد تا ساحل‌نشینان لذت ببرند.
noun uncountable
شیمی چگالش (فرایندی ترمودینامیکی که در آن ماده از حالت گاز به جامد تبدیل می‌شود)
- The scientist conducted a deposition experiment.
- این دانشمند آزمایش چگالش انجام داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deposition

  1. noun dethroning, ousting
    Synonyms: degradation, discharge, dismissal, displacement, ejection, impeachment, overthrow, removal, unfrocking
  2. noun attestation of truth, especially in legal matters
    Synonyms: affidavit, affirmation, allegation, announcement, declaration, evidence, sworn statement, testimony

ارجاع به لغت deposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deposition

لغات نزدیک deposition

پیشنهاد بهبود معانی