امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deprive

dɪˈpraɪv dɪˈpraɪv dɪˈpraɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deprived
  • شکل سوم:

    deprived
  • سوم‌شخص مفرد:

    deprives
  • وجه وصفی حال:

    depriving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
بی‌بهره کردن، محروم کردن، برکنار کردن، به زور گرفتن، بی نصیب کردن، ناکام کردن،سلب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to deprive someone of his property
- کسی را از ملک خود محروم کردن
- He was deprived of his civil rights.
- حقوق مدنی او را سلب کرده بودند.
- I was deprived of my friend's companionship.
- از مصاحبت دوست خود محروم شدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deprive

  1. verb keep or take away something wanted, needed
    Synonyms: bankrupt, bare, bereave, denude, despoil, disinherit, dismantle, dispossess, disrobe, divest, dock, expropriate, hold back, lose, oust, rob, seize, skim, stiff, strip, wrest
    Antonyms: appropriate, bestow, confer, endow, give, indulge, offer, present, supply

ارجاع به لغت deprive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deprive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deprive

لغات نزدیک deprive

پیشنهاد بهبود معانی