امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deprived

dɪˈpraɪvd dɪˈpraɪvd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    deprives
  • وجه وصفی حال:

    depriving

معنی و نمونه‌جمله

adjective C1
محروم، محرومیت‌کشیده، مسکین، فقیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She had a deprived childhood.
- دوران کودکی او با محرومیت همراه بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deprived

  1. adjective Economically and socially below standard
    Synonyms: disadvantaged, backward, depressed, impoverished, underprivileged
  2. verb Take away possessions from someone
    Synonyms: stripped, denied, impoverished, withheld, removed, eviscerated, docked, dismantled, disinherited, robbed, despoiled, denuded, confiscated, commandeered
    Antonyms: given, enriched, endowed, supplied, presented, conferred, appropriated, bestowed, indulged

ارجاع به لغت deprived

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deprived» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deprived

لغات نزدیک deprived

پیشنهاد بهبود معانی