امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Determined

dɪˈtɜrːmɪnd dɪˈtɜːmɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    determines
  • وجه وصفی حال:

    determining
  • صفت تفضیلی:

    more determined
  • صفت عالی:

    most determined

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
مصمم، معین، مشخص، قاطع، با اراده، ثابت‌قدم، سمج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He is determined to go.
- او مصمم است که برود.
- to make a determined effort
- تلاش قاطع داشتن
- His determined attitude inspired everyone around him.
- نگرش مصمم او الهام‌بخش تمام اطرافیانش بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد determined

  1. adjective driven, persistent
    Synonyms: bent, bent on, buckled down, constant, decided, decisive, dogged, earnest, firm, fixed, hard-as-nails, hardboiled, intent, mean business, obstinate, on ice, pat, persevering, purposeful, resolute, resolved, serious, set, set on, settled, single-minded, solid, steadfast, strong-minded, strong-willed, stubborn, tenacious, unfaltering, unflinching, unhesitating, unwavering
    Antonyms: flexible, hesitating, irresolute, vacillating, wavering, weak

لغات هم‌خانواده determined

ارجاع به لغت determined

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «determined» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/determined

پیشنهاد بهبود معانی