امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Discredit

dɪsˈkredɪt dɪsˈkredɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    discredited
  • شکل سوم:

    discredited
  • سوم‌شخص مفرد:

    discredits
  • وجه وصفی حال:

    discrediting
  • شکل جمع:

    discredits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
بی‌اعتباری، بدنامی، بی‌اعتبار ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- There is no good reason to discredit her claims.
- دلیل محکمی برای رد ادعاهای او وجود ندارد.
- The discovery of new evidence threw discredit on that scholar's theories.
- یافتن شواهد جدید نظریه‌های آن دانشمند را مورد تردید قرار داد.
- The testimony of witnesses further discredited her claim of innocence.
- گواهی شهود، ادعای بی‌گناهی او را بیشتر از درجه اعتبار ساقط کرد.
- His crimes discredited his family.
- بزهکاری‌های او خانواده‌اش را بی‌آبرو کرد.
- Revelations by the press led to his discredit.
- افشاگری روزنامه‌ها به رسوایی او منجر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discredit

  1. verb blame, detract from
    Synonyms: blow up, bring into disrepute, bring to naught, censure, defame, degrade, destroy, disconsider, disesteem, disfavor, disgrace, dishonor, disparage, disprove, explode, expose, frown upon, knock bottom out of, mudsling, poke full of holes, pooh-pooh, puncture, put down, reflect on, reproach, ruin, run down, shoot, show up, slander, slur, smear, take rug out from under, tear down, vilify
    Antonyms: commend, credit, honor, praise
  2. verb doubt, question
    Synonyms: challenge, deny, disbelieve, discount, dispute, distrust, mistrust, put under suspicion, reject, scoff at
    Antonyms: believe, credit, trust

ارجاع به لغت discredit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discredit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discredit

لغات نزدیک discredit

پیشنهاد بهبود معانی