امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Encourage

    ɪnˈkɜrːɪdʒ ɪnˈkʌrɪdʒ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      encouraged

    • شکل سوم:

      encouraged

    • سوم‌شخص مفرد:

      encourages

    • وجه وصفی حال:

      encouraging

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B1
    تشویق کردن، دلگرم کردن، تقویت کردن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - I encouraged them to learn foreign languages.
    - آن‌ها را تشویق کردم که زبان‌های خارجی را بیاموزند.
    - A teacher who encouraged students to riot.
    - معلمی که دانش‌آموزان را به شورش می‌انگیزاند.
    - Success encouraged her to try again.
    - موفقیت او را ترغیب کرد که باز هم تلاش کند.
    verb - transitive
    پیش بردن، پروردن، رواج دادن
    - the government's plans to encourage literacy
    - برنامه‌های دولت برای ترویج سواد‌آموزی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد encourage

    1. verb stimulate spiritually
      Synonyms:
      inspire stir excite animate cheer rouse boost encourage refresh revive comfort strengthen energize rally restore brighten praise console gladden spur instigate push incite embolden hearten reassure buck up enliven steel fortify buoy revitalize inspirit cheer up goad prick sway galvanize psych up prop up revivify give shot in arm applaud
      Antonyms:
      discourage depress deter dampen deject dissuade dispirit uninspire
    1. verb give support; help
      Synonyms:
      support aid assist back promote encourage advance further strengthen improve endorse uphold bolster reinforce sustain approve advocate befriend comfort relieve serve favor foster boost abet brace console fortify side with sanction subsidize succor get behind push back up spur egg on second reassure root for go for countenance solace prevail develop invite give a leg up smile upon pull for instigate pat on the back subscribe to ease
      Antonyms:
      discourage deter block confuse

    لغات هم‌خانواده encourage

    • verb - transitive
      encourage

    ارجاع به لغت encourage

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «encourage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/encourage

    لغات نزدیک encourage

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی