امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Exacting

ɪɡˈzæktɪŋ ɪɡˈzæktɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exacted
  • شکل سوم:

    exacted
  • سوم‌شخص مفرد:

    exacts
  • صفت تفضیلی:

    more exacting
  • صفت عالی:

    most exacting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سخت، تحمیلی، سنگین، سخت‌گیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an exacting teacher
- معلم سخت‌گیر
- Surgery is very exacting.
- جراحی مستلزم دقت زیاد است.
- an exacting job
- کار طاقت‌فرسا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exacting

  1. adjective demanding
    Synonyms: burdensome, by the book, careful, critical, difficult, exigent, finicky, fussy, grievous, hard, harsh, hypercritical, imperious, nit-picking, onerous, oppressive, painstaking, particular, persnickety, picky, precise, rigid, rigorous, severe, stern, strict, stringent, taxing, tough, trying, unsparing, weighty
    Antonyms: giving, lending

ارجاع به لغت exacting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exacting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exacting

لغات نزدیک exacting

پیشنهاد بهبود معانی