امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Facile

ˈfæsl ˈfæsaɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
آسان، به‌آسانی، به‌آسانی اجراکردنی، آسان‌یاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a facile victory
- پیروزی بدون زحمت
- his facile remarks about the country's problems
- اظهارات آسان‌گیرانه‌ی او درباره‌ی مسائل کشور
- a facile solution
- راه‌حل سطحی
- a facile speaker
- سخنور فصیح
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد facile

  1. adjective easy; easily mastered
    Synonyms: accomplished, adept, adroit, apparent, articulate, breeze, child’s play, cursory, deft, dexterous, easy as pie, effortless, fast talk, flip, fluent, glib, hasty, light, obvious, picnic, practiced, proficient, pushover, quick, ready, shallow, simple, skillful, slick, smooth, superficial, uncomplicated, untroublesome, voluble
    Antonyms: arduous, complicated, confusing, difficult, hard, involved, laborious, profound

ارجاع به لغت facile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «facile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/facile

لغات نزدیک facile

پیشنهاد بهبود معانی