امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Facilitate

fəˈsɪlɪteɪt fəˈsɪlɪteɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    facilitated
  • شکل سوم:

    facilitated
  • سوم‌شخص مفرد:

    facilitates
  • وجه وصفی حال:

    facilitating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
آسان کردن، تسهیل کردن، کمک کردن، گره‌گشایی کردن، گشایش دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- in order to facilitate customs formalities.
- به منظور آسان کردن تشریفات گمرکی.
- measures intended to facilitate economic development.
- اقداماتی که برای تسهیل پیشرفت اقتصادی صورت گرفته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد facilitate

  1. verb assist the progress of
    Synonyms:
    help aid promote speed up speed further ease forward expedite simplify smooth make easy grease the wheels open doors walk through run interference for hand-carry
    Antonyms:
    stop delay hinder block check prohibit detain

لغات هم‌خانواده facilitate

  • verb - transitive
    facilitate

ارجاع به لغت facilitate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «facilitate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/facilitate

لغات نزدیک facilitate

پیشنهاد بهبود معانی