امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hardship

ˈhɑːrdʃɪp ˈhɑːdʃɪp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

C1
سختی، محنت، مشقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the hardships caused by war
- سختی‌های ناشی از جنگ
- The old woman lived in hardship.
- پیرزن در سختی زندگی می‌کرد.
- to suffer hardship
- سختی کشیدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hardship

  1. noun personal burden
    Synonyms: accident, adversity, affliction, asperity, austerity, calamity, case, catastrophe, curse, danger, destitution, difficulty, disaster, discomfort, distress, drudgery, fatigue, grief, grievance, hard knocks, hazard, Herculean task, injury, labor, mischance, misery, misfortune, need, oppression, peril, persecution, privation, rainy day, rigor, rotten luck, sorrow, suffering, toil, torment, tough break, tough luck, travail, trial, tribulation, trouble, uphill battle, vicissitude, want, worry
    Antonyms: advantage, assistance, benefit, blessing, ease, favor, gain, good, profit

لغات هم‌خانواده hardship

ارجاع به لغت hardship

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hardship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hardship

لغات نزدیک hardship

پیشنهاد بهبود معانی