امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hardy

ˈhɑːrdi ˈhɑːdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    hardier
  • صفت عالی:

    hardiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
دلیر، جسور، مته‌ور، دلیر‌نما، پرطاقت، بادوام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Our soldiers displayed a hardy spirit.
- سربازان ما روحیه‌ی تهورآمیزی از خود نشان دادند.
- The hardy boys swam in the lake's icy water.
- پسران پرطاقت در آب بسیار سرد دریاچه شنا کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hardy

  1. adjective strong, tough
    Synonyms: able, able-bodied, acclimatized, brawny, burly, capable, enduring, firm, fit, fresh, hale, hardened, healthy, hearty, hefty, indefatigable, in fine fettle, in good condition, in good shape, inured, lusty, mighty, muscular, physically fit, powerful, resistant, robust, rugged, seasoned, solid, sound, stalwart, staunch, stout, sturdy, substantial, tenacious, unflagging, vigorous, well
    Antonyms: feeble, infirm, invalid, sick, tender, unhealthy, weak

Idioms

  • hardy annual

    1- گیاه یک‌ساله که طاقت تحمل زمستان را دارد 2- (انگلیس - عامیانه) ورد زبان‌ها، موضوع روز

لغات هم‌خانواده hardy

ارجاع به لغت hardy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hardy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hardy

لغات نزدیک hardy

پیشنهاد بهبود معانی