امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impassioned

ɪmˈpæʃnd ɪmˈpæʃnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
برانگیخته، تهییج‌شده، به‌هوس‌افتاده، به جنبش درآمده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an impassioned speech
- نطق آتشین
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impassioned

  1. adjective excited, vehement
    Synonyms: animated, ardent, blazing, burning, deep, fervent, fervid, fierce, fiery, fired up, flaming, furious, glowing, heated, hot-blooded, inflamed, inspired, intense, melodramatic, moving, mushy, overemotional, passionate, perfervid, powerful, profound, red-hot, romantic, rousing, sentimental, starry-eyed, steamed up, stirring, torrid, violent, vivid, warm, white-hot, wild about, worked up, zealous
    Antonyms: apathetic, calm, cool, impassive, indifferent, unconcerned, unexcited

ارجاع به لغت impassioned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impassioned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impassioned

لغات نزدیک impassioned

پیشنهاد بهبود معانی