امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Provide

prəˈvaɪd prəˈvaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    provided
  • شکل سوم:

    provided
  • سوم‌شخص مفرد:

    provides
  • وجه وصفی حال:

    providing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
فراهم کردن، تدارک دیدن، تأمین کردن، تهیه کردن، مهیا کردن، آماده کردن، میسر ساختن، فراهم آوردن، در اختیار گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- They will provide the necessary equipment for the project.
- آن‌ها تجهیزات لازم برای پروژه را فراهم خواهند کرد.
- The classes are free, but you have to provide the books yourself.
- کلاس‌ها رایگان است اما خودتان باید کتاب‌ها را تهیه کنید.
- Passengers will be provided with free food and drink.
- خوراک و نوشیدنی رایگان در اختیار مسافران قرار داده خواهد شد.
- The charity aims to provide shelter for the homeless.
- هدف این مؤسسه‌ی خیریه تأمین سرپناه برای افراد بی‌خانمان است.
- The Iranian chef will provide a delicious meal for the guests.
- سرآشپز ایرانی برای مهمانان غذایی خوشمزه را تهیه خواهد کرد.
- The government is providing against a probable famine.
- دولت دارد برای مقابله با قحطی احتمالی تدارک می‌بیند.
- He works to provide for his wife and children.
- او برای تأمین معاش همسر و فرزندانش کار می‌کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive formal
حقوق [that+] مقرر داشتن، قید کردن، معین کردن، مشخص ساختن، وضع کردن، بیان داشتن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
- The new regulations provide that all employees must complete safety training.
- مقررات جدید تعیین می‌کنند که همه‌ی کارکنان باید آموزش‌های ایمنی را بگذرانند.
- The contract provides that this project should be built by the end of Bahman.
- قرارداد مقرر می‌کند که این پروژه‌ باید تا پایان بهمن‌ماه احداث شود.
- The agreement provides that both parties should share the profits equally.
- این توافقنامه مقرر می‌دارد که هر دو طرف باید سود را به‌طور مساوی تقسیم کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد provide

  1. verb to supply or make available something that is needed or wanted
    Synonyms:
    accommodate add administer afford arrange bestow bring care cater contribute dispense equip favor feather feed fit fit out fix up fix up with furnish give grant hand over heel impart implement indulge keep lend line look after maintain minister outfit prepare present procure produce proffer provision ration ready render replenish serve stake stock stock up store sustain take care of transfer turn out yield
    Antonyms:
    deprive remove take
  1. verb to stipulate or lay out conditions
    Synonyms:
    condition lay down postulate require state stipulate

لغات هم‌خانواده provide

ارجاع به لغت provide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «provide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/provide

لغات نزدیک provide

پیشنهاد بهبود معانی