امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Rarely

    ˈrerli ˈreəli
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more rarely

    • صفت عالی:

      most rarely

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adverb B1
    به‌ ندرت، کم، کمتر، استثنائی، به‌ طور فوق‌العاده link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - He rarely goes out of the house.
    - او به‌ ندرت از خانه بیرون می‌رود.
    - I see him rarely anymore.
    - دیگر خیلی کم او را می‌بینم.
    - She played the piano so rarely that everyone was filled with admiration.
    - او چنان عالی پیانو زد که همه غرق تحسین شدند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد rarely

    1. adverb not often; exceptionally
      Synonyms:
      seldom infrequently hardly ever rarely hardly scarcely ever once in a while now and then not often unfrequently unoften almost never on rare occasions once in blue moon extra extremely unusually uncommonly remarkably notably extraordinarily singularly finely little uncommon
      Antonyms:
      frequently regularly

    لغات هم‌خانواده rarely

    • adverb
      rarely

    ارجاع به لغت rarely

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rarely» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rarely

    لغات نزدیک rarely

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی