امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Said

sed sed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    say
  • شکل سوم:

    said

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل say

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She said no to his proposal.
- به پیشنهادش نه گفت.
- The children said goodbye to their friends and left.
- بچه‌ها با دوستانشان خداحافظی کردند و رفتند.
adjective
حقوق پیش‌گفته، مذکور
- The said defendant has been called to appear in court tomorrow.
- خوانده‌ی پیش‌گفته برای حضور در دادگاه فردا فراخوانده شده است.
- According to the said witness, the incident occurred at precisely 8:00 PM.
- به گفته‌ی شاهد مذکور، این حادثه دقیقاً ساعت ۸ رخ داده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد said

  1. adjective Being the one previously mentioned or spoken of
    Synonyms: aforesaid, pronounced, forenamed, aforementioned
  2. verb Speak, pronounce, or utter in a certain way
    Synonyms: pronounced, asserted, spoken, alleged, remarked, affirmed, declared, responded, averred, supposed, claimed, told, answered, enunciated, stated, voted, enjoined, avowed, advised, voiced, vocalized, assumed, verbalized, uttered, talked, shown, replied, maintained, reported, repeated, enounced, related, rehearsed, articulated, recited, quoted, contended, presumed, predicated, mentioned, intimated, insinuated, indicated, avouched, implied, opined, announced, expressed, dictated, conveyed, communicated, commented, held, cited, called, advertized, ordered, argued
  3. verb Express in words
    Synonyms: told, stated, supposed, articulated, conveyed, vocalized, verbalized, uttered, voiced, communicated, talked, declared, expressed, vented
  4. verb Make declaration
    Synonyms: pronounced, articulated, enunciated, vocalized, uttered
    Antonyms: questioned, asked, requested
  5. verb Report or maintain
    Synonyms: averred, alleged
  6. verb Have or contain a certain wording or form
    Synonyms: read

Idioms

  • easier said than done

    (آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است

  • least said, soonest mended

    (در اختلافات و غیره) هر چه کمتر حرف بزنی، دردسر زود برطرف می‌شود.

    (درباره‌ی کدورت یا اشکال و غیره) هرچه کمتر حرف زده شود، بهتر است

  • least said soonest mended

    هرچه کمتر درباره‌ی چیزی حرف زده شود، زودتر برطرف می‌شود

  • you said it!

    (عامیانه) راست گفتی!، درست است!

  • no sooner said than done

    گفتن همان و انجام شدن همان، تا گفته شد انجام شد

ارجاع به لغت said

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «said» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/said

لغات نزدیک said

پیشنهاد بهبود معانی