امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Serious

    ˈsɪriəs ˈsɪəriəs
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more serious

    • صفت عالی:

      most serious

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B1
    جدی، مهم، خطیر، سخت، خطرناک، وخیم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - I am serious, I am not going.
    - بی‌شوخی می‌گویم من رفتنی نیستم.
    - a serious problem
    - مسئله‌ی خطیر
    - He takes serious interest in the theater.
    - او علاقه‌ی جدی به تئاتر دارد.
    - a serious illness
    - بیماری وخیم
    - a serious man
    - مرد جدی
    - a serious novel
    - یک رمان درباره‌ی امور مهم
    - a serious wound
    - زخم خطرناک
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد serious

    1. adjective somber, humorless
      Synonyms:
      serious solemn grave earnest thoughtful sober stern grim austere severe staid sedate deliberate resolute determined intent reflective pensive meditative contemplative sincere genuine honest steady weighty unsmiling unhumorous businesslike no-nonsense deadpan pokerfaced long-faced downbeat funereal set resolved bound bound and determined go for broke cold sober
      Antonyms:
      happy funny light flippant
    1. adjective crucial, weighty
      Synonyms:
      important significant major difficult hard tough dangerous grave serious urgent heavy critical severe meaningful momentous pressing threatening worrying grievous formidable fateful far-reaching of consequence arduous laborious strenuous weighty grim menacing ugly no joke no laughing matter unamusing unhumorous strictly business meaning business playing hard ball out for blood smoking sobering fell operose
      Antonyms:
      unimportant trivial minor light unserious

    لغات هم‌خانواده serious

    • adjective
      serious

    ارجاع به لغت serious

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «serious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/serious

    لغات نزدیک serious

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی