امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Stolen

    ˈstoʊln ˈstəʊlən
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      steal

    • گذشته‌ی ساده:

      stole

    • سوم‌شخص مفرد:

      steals

    • وجه وصفی حال:

      stealing

    معنی

    adverb
    قسمت سوم فعل Steal

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد stolen

    1. verb to take (another's property) without permission
      Synonyms:
      taken removed robbed stolen grabbed snatched lifted bagged hooked pocketed appropriated thieved filched swiped pinched snitched copped purloined pilfered abstracted plundered looted ransacked stripped heisted rustled pirated burglarized embezzled defrauded plagiarized misappropriated misapplied swindled cheated blackmailed cozened fleeced gypped hijacked kidnapped abducted despoiled pillaged annexed diverted sacked extracted withdrawn extorted kept crept converted impressed bribed bargained mooched snuck liberated insinuated counterfeited borrowed absconded skulked
      Antonyms:
      given received
    1. verb move stealthily
      Synonyms:
      crept prowled lurked glided snuck slipped skulked slidden pussyfooted snaked moused
    1. adjective
      Synonyms:
      taken robbed cheated ripped off hijacked kidnapped appropriated poached rustled embezzled sacked kept bagged rifled misappropriated abducted plagiarized diverted took run-off-with impressed shanghaied spirited-away

    ارجاع به لغت stolen

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stolen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stolen

    لغات نزدیک stolen

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی