امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Straightaway

ˌstreɪtəˈweɪ ˌstreɪtəˈweɪ ˌstreɪtəˈweɪ ˌstreɪtəˈweɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
یکراست، فوراً، بی‌درنگ، رک‌و‌بی‌‌پرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a plane in a straightaway flight
- هواپیما در مسیر پرواز مستقیم
- a straightaway track
- یک مسیر مسابقه‌ی دو که مستقیم است (نه بیضی)
- He answered straightaway.
- بی‌درنگ پاسخ داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد straightaway

  1. adverb In a direct line
    Synonyms: straight, dead, direct, directly, due, right
  2. adverb Without delay
    Synonyms: immediately, directly, instantly, forthwith, now, straight off, right away, instant, right off, at-once, like a shot
  3. noun A straight segment of a roadway or racecourse
    Synonyms: straight
  4. adjective Performed with little or no delay
    Synonyms: immediate, prompt, quick

ارجاع به لغت straightaway

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «straightaway» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/straightaway

لغات نزدیک straightaway

پیشنهاد بهبود معانی