معنی taxable به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈtæksəbl ˈtæksəbl

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more taxable
صفت عالی:
most taxable

معنی

adjective

اقتصاد مالیات‌بردار، مشمول مالیات

لغات تخصصی اقتصاد در انگلیسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد taxable

adjective (of goods or funds) subject to taxation

Synonyms: chargeable, assessable, ratable, dutiable, nonexempt, payable

Antonyms: free, tax exempt, nontaxable, deductible

لغات هم‌خانواده taxable

noun
tax, taxation
adjective
taxable, taxing
verb - transitive
tax

ارجاع به لغت taxable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «taxable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/taxable

لغات نزدیک taxable

- tax-exempt
- tax-free
- taxable
- taxation
- taxeme

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند