امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Twig

twɪɡ twɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    twigs

معنی

noun verb - transitive adverb countable
شاخه کوچک، ترکه، (. vt ): فهمیدن، دیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد twig

  1. verb To perceive and recognize the meaning of
    Synonyms: understand, accept, apprehend, catch, compass, comprehend, conceive, fathom, follow, get, grasp, make out, read, see, sense, take, take-in, savvy, dig, ken
  2. noun A small branch or division of a branch (especially a terminal division); usually applied to branches of the current or preceding year
    Synonyms: branch, offshoot, limb, sprig, branchlet, scion, shoot, spray, switch
  3. verb Understand, usually after some initial difficulty
    Synonyms: catch on, get-wise, get-onto, tumble, latch-on, cotton-on, get-it

ارجاع به لغت twig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «twig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/twig

لغات نزدیک twig

پیشنهاد بهبود معانی