امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Weaken

    ˈwiːkən ˈwiːkən
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      weakened

    • شکل سوم:

      weakened

    • سوم‌شخص مفرد:

      weakens

    • وجه وصفی حال:

      weakening

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adverb C1
    سست کردن، ضعیف کردن، سست شدن، ضعیف شدن، کم‌نیرو شدن، کم کردن، تقلیل دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - Hunger and fatigue had weakened them.
    - گرسنگی و خستگی آن‌ها را ضعیف کرده بود.
    - The storm gradually weakened.
    - توفان کم‌کم ضعیف شد.
    - The flood has weakened the foundation of the bridge.
    - سیل پایه‌ی پل را سست کرده است.
    - milk weakened by water
    - شیری که با آب رقیق شده است.
    - a drink weakened by water
    - مشروبی که با آب رقیق شده است
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد weaken

    1. verb reduce the strength of
      Synonyms:
      reduce decrease lessen weaken diminish impair lower mitigate soften temper moderate dilute fade decline relax thin exhaust cripple invalidate undermine debase enervate vitiate languish wilt flag sap dwindle abate fail halt lose tire depress relapse droop faint limp thin out adulterate devitalize water down break up give way ease up slow down lose spirit minimize totter crumble tremble
      Antonyms:
      strengthen build up

    لغات هم‌خانواده weaken

    • verb - transitive
      weaken

    ارجاع به لغت weaken

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «weaken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weaken

    لغات نزدیک weaken

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی