جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 12)
بخش شل در طناب و کابل
بخش شمال غربی
بخش شمالی ایالت
بخش شمالی سرزمین
بخش شمالی کشور
بخش ضمیمه ساختمان
بخش طولانی و خسته کننده در رمان
بخش عریض برای توقف اضطراری
بخش عریض برای چرخ زدن اتومبیل
بخش عریض جاده
بخش عقب چیزی
بخش عمده
بخش عمده هر چیز
بخش عمود بر درازا
بخش عمود پله
بخش غذا
بخش فرازین دیوار خارجی کلیسا
بخش فرعی
بخش فوقانی
بخش فوقانی استخوان دماغ
بخش قدامی
بخش قوسدار کفش
بخش کثیف هر چیز
بخش کردن
بخش کردن به اجزای کوچک
بخش کردن به قطعات
بخش کردن به مبالغ
بخش کلفت هر چیز
بخش کلیسایی
بخش کمکی
بخش کوچک هر چیز
بخش کوچکی از گزارش
بخش کوچکی از مقاله
بخش کوچکی ازکتاب
بخش گرد و توخالی
بخش لازم
بخش لولادار رویه میزهای تاشو
بخش ماشین رو جاده
بخش ماشین رو خیابان
بخش مراقبت های ویژه بیماران قلبی
بخش مرکزی شهر
بخش مسکونی شهر
بخش مکنده تلمبه
بخش مکنده دهان زالو
بخش مندرس
بخش مهیج فیلم
بخش مهیج نطق
بخش میان خط سرویس و نت
بخش میانی
بخش میانی رویه کفش
بخش میانی زمین
بخش ناپذیر
بخش ناپیدای صحنه
بخش نخستین عشای ربانی
بخش نرم و آسیب پذیر
بخش نیمه تاریک
بخش ویژه
بخش های اسقاط شده
بخش های بریده شده و زاید هر چیز
بخش های چوبی ساختمان
بخش های حیاتی هر چیز
بخش های مجزا شدنی هر چیز
بخش یاب
بخش یاب شدن
بخش یخ زده
بخشایتدگی
بخشایش
بخشایندگی
بخشاینده
بخشدار
بخشش
بخشش پاداش
بخشش خطا
بخشش کردن
بخشش کمک هزینه تحصیلی
بخشش گناه
بخشش گناهان
بخشش ناپذیر
بخشنامه
بخشنامه ساز
بخشنامه سازی
بخشنامه کردن
بخشنامهی پاپ خطاب به اسقف ها
بخشندگی
بخشنده
بخشودگی
بخشودگی از پیروی مقررات
بخشودگی مالیات
بخشودگی مالیاتی
بخشودن
بخشودن بدهی
بخشودن مسئولیت
بخشودنی
بخشوده
بخشه
بخشهای انجیل
بخشی
بخشی از انجیل
بخشی از اندام
بخشی از بدن
بخشی از تیم
بخشی از جمع کل
بخشی از راه
بخشی از زمین گلف
بخشی از شعر حماسی برای نقل و بلندخوانی
بخشی از شهر
بخشی از فصل کتاب
بخشی از کره زمین
بخشی از نمایشنامه
بخشی از هزینه را پرداختن
بخشیاب
بخشیاب همدار
بخشیدن
بخشیدن به
بخشیدن جرم
بخشیدن گناه
بخشیدنی
بخشیزه
بخشیزه کردن
بخصوص
بخل
بخل کردن
بخو
بخو کردن
بخواب و بنشین
بخور
بخور دادن
بخور سوز
بخور مریم
بخور و نمیر
بخولق
بخیدن
بخیل
بخیل بودن
بخیه
بخیه چرخ
بخیه درشت زدن
بخیه زدن
بخیه زنی
بخیه زنی تزیینی
بخیه زینتی
بخیه ضربدری
بخیه کردن
بخیه گاه
بخیه یک در میان
بد
بد آئین
بد آب و هوا
بد آمدن
بد آمدن از چیزی
بد اجرا کردن
بد احوال
بد اختر
بد اختری
بد اخلاقی
بد اخم
بد اخمی
بد اخمی کردن
بد ادا
بد اداره کردن
بد ادایی
بد اصل
بد افتادن در عکس
بد افزایی کردن
بد افزوده
بد اقبال
بد اقبالی
بد انجام
بد انجام دادن
بد اندیش
بد اندیشانه
بد اندیشی
بد انگاری کردن
بد با هم جفت کردن
بد بار آمده
بد بازگو کردن
بد باطن
بد بافتی
بد بدرقه
بد برای سلامتی
بد بو
بد بوم
بد بوی
بد بویی
بد به کار بردن
بد پیله
بد تبار
بد تر شدن
بد تعبیر کردن
بد تعمیر کردن
بد جنسانه
بد چشم
بد چشمی
بد چهره کردن
بد حال
بد حالت
بد حرفی
بد حساب
بد حساب کردن
بد حکمرانی کردن
بد حکومت کردن
بد خلق
بد خلقی کردن
بد خلقی ناگهانی
بد خوراک
بد دانستن
بد درست کردن
بد دست
بد دماغ
بد دوخت
بد دهان
بد دهانی
بد دهانی کردن
بد دهن
بد دهنه
بد دهنی
بد دهنی کردن
بد ذاتی
بد راه
بد راه کردن
بد راهنمایی کردن
بد رخداد
بد رفتاری کردن
بد رفتاری کردن با
بد رکاب
بد رگ
بد رندیدن
بد رنگ شدن
بد رنگی
بد روحیه
بد روحیه بودن
بد روحیه کردن
بد روحیه کننده
بد روزگار
بد رهبری کردن
بد زبان
بد زندگانی
بد سابقه
بد ساز و برگ
بد سر و وضع
بد سرپرستی کردن
بد سلوکی
بد سلیقگی
بد شدن
بد شکل
بد شماری
بد شمردن
بد طبع
بد طرح ریزی شده
بد طرح شده
بد طینت
بد ظاهر
بد عادت
بد عمل
بد فراگرفتن
بد فرمداری کردن
بد قدم
بد قرائت کردن
بد قلب
بد قلبی
بد قمار
بد کردن
بد کیش
بد گذراندن
بد گفتن از
بد گلی
بد گو
بد گوهر
بد لباس
بد لقا
بد مدیریت کردن
بد مذهب
بد مزاج
بد مست
بد مستی
بد مستی کردن
بد معاشرت
بد معامله
بد معنی
بد منش
بد منصب
بد منصبی
بد موقع
بد نام کردن
بد نقش
بد نقشه ریزی شده
بد نقشی
بد نمی خواند
بد نوشتن
بد و بیراه
بد و بیراه گفتن
بد وصله کردن
بد هضمی
بد هنجار
بد هوا
بدآماده شده
بدآمدن از
بدآویختن
بدائی
بداخلاق
‹
1
2
...
9
10
11
12
13
14
15
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
خاد
خارج ازوصف
خانه جنبا
خانه شطرنج
خاورسوی
خاکروبه گردآوری کردن
خاکسترگر
خاکشیر مرتع
ختام
ختم گزاردن
خدمت دوسره
خراب نکردنی
خرابی تدریجی
خراشاندن با آلت زبر
خراشاندن پوست
خراشنده کردن
خراشگذاری
خراشیدگی بر پوست درخت
خرامشگاه
خرخنده کردن
خرده زارع
خز سمور آبی
خزانگر
خزدست
خزه مردابی
خسباندن
خسپاندن تخم
خسپانگر
خشک افتادن
خشک انداختن
خصوصی کردن
خط ترازنما درنمودار
خط دو راهی
خطاگونه
خطگذار