جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 14)
بدون شور و غور
بدون صدمه
بدون عجله
بدون علامت تجارتی
بدون علت
بدون علف هرزه
بدون عمد
بدون عنوان سلطنتی
بدون قدرت اجرایی
بدون قلمبه سلمبگی
بدون قیدوشرط
بدون کامیابی
بدون لاونعم
بدون مارک
بدون محاکمه کشتن
بدون محاکمه مجازات کردن
بدون محدودیت
بدون محرک
بدون مخالفت
بدون مدرک
بدون مزاحمت
بدون مشورت
بدون معطلی
بدون مفر
بدون مکث
بدون مکث از یک بخش به بخش دیگر رفتن
بدون ملاحظه
بدون نتیجه قطعی
بدون نشانه
بدون نقش و نگار
بدون نقطه ضعف
بدون نگرانی
بدون نمک و ادویه
بدون نوک
بدون نوک تیز
بدون هدف حرکت کردن
بدون هوا
بدوی
بدویت
بده
بده و بستان
بده و بگیر کردن
بدهکار
بدهکار بودن
بدهکار فراری
بدهکار کردن
بدهکاری
بدهی
بدهی پس افتاده
بدهی داشتن
بدهی سوخت شده
بدهی نکول شده
بدهی ها
بدهی های دولت مرکزی
بدی
بدی خاک
بدی زیاد
بدی فاحش
بدی کردن
بدیع
بدیع الجمال
بدیع شمایل
بدیعه
بدیعی
بدیل
بدیمن
بدیمن بودن
بدین
بدین ترتیب
بدین دلیل
بدین صورت
بدین طریق
بدین غایت
بدین گونه
بدین معنی که
بدین نحو
بدین نهج
بدین وسیله
بدینسان
بدیو
بدیهه
بدیهه گو
بدیهه گویی
بدیهی
بدیهی است
بدیهی پنداشتن
بدیهیات
بذ گل
بذر
بذر افشاندن
بذر البنگ
بذر برهنه
بذر کتان
بذرافشان
بذرالبنج
بذرپاش
بذردان
بذرفروش
بذرکار
بذرمایه
بذل
بذل توجه کردن
بذل کردن
بذل مساعی کردن
بذل و بخشش زیادی
بذله
بذله گفتن
بذله گو
بذله گویی
بر
بر آن
بر آن بودن
بر آن داشتن
بر آن شدن
بر آنم که
بر اثر
بر افتاده
بر افروخته کردن
بر افکند
بر انباشتگی
بر انباشتن
بر انباشته
بر انداز کردن
بر اورنگ نشاندن
بر این نسق
بر باد دادن
بر باد دهنده
بر باد دهی
بر بستر قرار دادن
بر بسته
بر پا کردن
بر پایه خواسته ها و غرایز طبیعی
بر پشت اسب
بر پهنه
بر تاختن با شمشیر
بر تخت قرار دادن
بر تخت نشاندن
بر تخت نشاندن پادشاه
بر تخت نشاندن مطران
بر تخت نشانی
بر تخت نشستن
بر تلخی چیزی افزودن
بر جا داشتن
بر جدید
بر جوشیدن
بر جهش
بر چه
بر چیدن با نوک
بر حذر بودن
بر حسب اتفاق
بر حسب عوارض
بر حسب قیمت
بر خاسته بودن
بر خروشیدن
بر خورد از
بر خوردن
بر خوردن به
بر دست
بر دوش حمل کردن
بر دوش کسی گذاشتن
بر دوش گیری
بر روی
بر روی آب
بر روی زمین
بر روی محور
بر زبان نیاوردنی
بر زدن
بر زمان افزودن
بر زمین افتادن
بر زمین افکندن کوارتربک
بر زمین انداختن
بر زمین کشیدن پا
بر زمین نشاندن
بر زمین نشستن
بر زننده
بر ژرفا افزودن
بر سام
بر سر زبان
بر سر مهر آوردن خدا
بر سرمایه افزودن
بر شب
بر شدت چیزی افزودن
بر طبق چهار کتاب اول انجیل
بر طرف
بر عرشه کشتی
بر فراز چیزی قرار گرفتن
بر فرازیدن
بر فرض این که
بر قدیم
بر کنار
بر کنار شدن
بر کنار کردن از مقام کشیشی
بر کناری کردن
بر کوشش خود افزودن
بر گزار کردن
بر گستردن
بر ماسیدن
بر مبنای نقره
بر مسند نشاندن
بر ملا شدن
بر ملا کردن
بر موجودی بانکی افزودن
بر نشاندن
بر نگری کردن
بر نهاد
بر و بر نگاه کردن
بر و مور
بر وفق
بر هم دوختن
بر هم زدن بال ها
بر هم زنی
بر هم کردن
برآب مان
برآب مان سازی
برآب ماندن
برآب مانی
برآری
برآسودن
برآشفتگی
برآشفتن
برآشفته
برآشفته کردن
برآمد
برآمدگی
برآمدگی باله مانند
برآمدگی پوست
برآمدگی ته قایق
برآمدگی زیر دریایی
برآمدگی ساقه
برآمدگی کوچک
برآمدگی هلالی
برآمدن
برآمدن خورشید
برآمدن و فرو رفتن
برآمده
برآمده شدن
برآمده کردن
برآن شدن
برآن شده
برآور
برآورد
برآورد ارزش کار
برآورد اضافی
برآورد تخمینی
برآورد دقیق کردن
برآورد شکمی
برآورد غلط کردن
برآورد کردن
برآورد کردن بیش از اندازه واقعی
برآورد کردن بیش از واقعیت
برآورد کننده
برآورد نظری
برآورد هزینه
برآوردگر
برآوردن
برآوردن الزامات چیزی
برآوردن نیاز
برآوردن نیازهای کسی
برآوردنکردنی
برآورده کردن
برآوردی
برآویخت
برآویختن
برآویز
برآهنجش
برآهیخته
برآیند
برآینده
برآیندی
برا
برائت
برائت از اشتباه
برائت اعلام کردن
برائت ذمه
برابر
برابر با
برابر با یک چهارم
برابر بودن
برابر بودن با
برابر پنداری
برابر دانستن
برابر دور
برابر شدن
برابر شمردن
برابر کردن
برابر کنش کردن
برابر نهاد
برابر نهش
برابر نهشته
برابر هم گذاشتن
برابران
برابرانی
برابرساز
برابرسازی
برابرسازی کردن
برابرگرای
برابرنگر
برابرنگرانه
برابرنگری
برابری
‹
1
2
...
11
12
13
14
15
16
17
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی