جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 16)
برجسته ترین
برجسته ساختن
برجسته قلمداد کردن
برجسته کار
برجسته کاری
برجسته کاری روی سنگ
برجسته کاری روی فلز
برجسته کاری شده
برجسته کاری کردن
برجسته کردن
برجسته نما
برجسته نمایشی
برجسته و عالی
برجک
برجک چرخان
برجوشش
برجهندگی
برجی
برجیس
برچسب
برچسب زدن
برچسب زدن به
برچسب زننده
برچسب عوضی زدن به
برچسب قیمت
برچسب کتاب
برچسب مالیاتی
برچسبانی
برچند
برچه
برچیدن
برچیده شدن مغازه
برچینک
برحذر داشتن
برحذر داشتن با هشدار
برحذر کردن با هشدار
برحسب
برحسب اتفاق
برحسب ارجحیت رده بندی کردن
برحسب ارزش
برحسب اینکه
برحسب ساعت
برحسب ضرورت
برحسب عادت
برحسب قاعده
برحسب مالیات
برحسب معمول
برحق
برخ
برخاستن
برخاستن از
برخاسته
برخاسته از بستر
برخش
برخلاف
برخلاف اصول پارلمانی
برخلاف حق
برخلاف رسوم
برخلاف شم زبانی
برخلاف شهود
برخلاف عادت
برخلاف قواعد دستور زبان
برخلاف مراد
برخوابه
برخوان
برخوان کردن
برخوان نامه
برخواندن
برخوانی
برخورد
برخورد با محور
برخورد پیدا کردن
برخورد داشتن
برخورد دوچیز
برخورد شخصیت و اندیشه
برخورد شدید
برخورد کردن
برخورد کردن با
برخورد کردن به شدت
برخورد نظامی
برخوردار
برخوردار از
برخوردار از امتیاز
برخوردار از دموکراسی
برخوردار از فرداد
برخوردار از وفور
برخوردار بودن
برخوردار شدن
برخورداری
برخوردگاه
برخوردگی
برخوردن
برخوردن اتفاقی به
برخوردن به
برخوردی
برخورنده
برخه
برخه ای
برخه پرسی
برخه دهدهی
برخه شمار
برخه مشترک
برخه نام
برخه نام مشترک
برخه همدار
برخی
برخی از مردم
برخی اوقات
برخی ها
برخیزاندن
برخیزانیدن
برخیزش
برد
برد برابر با باخت
برد بیشتری داشتن
برد پرزیان
برد کردن
برد گلوله
برد یمانی
بردار
برداشت
برداشت اشتباه آمیز
برداشت اشتباهی داشتن
برداشت تازه ارائه کردن
برداشت جدید
برداشت داشتن
برداشت در اثر محاسبه
برداشت سطحی
برداشت غلط
برداشت کردن
برداشت کردن از
برداشت کردن از حساب
برداشت کردن از حساب بانک
برداشت کردن در اثر محاسبه
برداشت کردن محصول
برداشت گذار
برداشت گرای
برداشت گرایانه
برداشت گرایی
برداشت محصول
برداشت نشده
برداشتگر
برداشتن
برداشتن آپاندیس
برداشتن با قاشق
برداشتن بخشی از مغز
برداشتن بدون اجازه
برداشتن بدون مجوز
برداشتن چربی زیر پوست
برداشتن خوراک بیش از سهم خود
برداشتن عکس
برداشتن فیلم
برداشتن مهار
برداشتنی
بردبار
بردبار برای مدت طولانی
بردبار بودن
بردبارانه
بردباری
بردباری کردن
بردش
بردک
بردگان
بردگاه
بردگی
بردگی ستیز
بردمش
بردمگی
بردمه کردن
بردمیدن
بردمیده
بردن
بردن اتومبیل
بردن ارث
بردن از
بردن از یاد
بردن با آرای قریب به اتفاق
بردن با اکثریت زیاد
بردن با امتیاز زیاد
بردن با چرخ
بردن با حرکت تند و سرتاسری
بردن با سرعت
بردن با قایق پارویی
بردن با وسیله نقلیه
بردن به خدمت نظام
بردن جایزه
بردن چند بر هیچ از تیم مقابل
بردن قطار به خط دیگر
بردن مسابقه
بردن مسابقه یا انتخابات با رای بسیار
بردن وسیله نقلیه به چپ و راست
بردن همه دست ها سوای یکی
بردنی
بردو
بردوش کشیدن بار مسئولیت
برده
برده تاز
برده شد
برده شدن
برده شدن توسط باد
برده شدن توسط فوت
برده فروشی
برده کردن
برده مانند
برده ی پاروزن
بردی
بردی زدن
بردیدن
برراستا
بررسی
بررسی انگیزه ها
بررسی بازار
بررسی دقیق
بررسی دقیق کردن
بررسی سطحی
بررسی شایعات راجع به بشقاب های پرنده
بررسی شده
بررسی فضولانه کردن
بررسی کامل پرونده و وضع مزاجی بیمار
بررسی کردن
بررسی کردن با دقت زیاد
بررسی کننده
بررسی گذشته
بررسی مجدد
بررسی مجدد کردن
بررسی نشده
بررسی نهایی و سریع
بررسی و ارزشیابی کردن
بررسی و امتحان کردن
بررسی و گزینش کردن
بررسی وجدان و افکار درونی خود
برز
برزبان آوردن
برزبان راندن
برزبان نیاوردنی
برزخ
برزخ شدن
برزخ کردن
برزش
برزش کردن
برزشی
برزک
برزگر
برزگری
برزمین افکندن با ضربه
برزمین انداختن
برزن
برزنت
برزه
برزیدن
برزیل
برزیلی
برس
برس زبر
برس زدن
برس زمین شور
برس سر
برس سیمی
برس مو
برس ناخن
برساحل
برساختن
برسام
برسبیل
برسر
برسرخود آوردن
برسم
برش
برش از وسط
برش ژامبون
برش سه گوش
برش عرضی
برش ورین
برشانه کشیدن
برشتن
برشتن در تنور
برشتن در روغن
برشتن نان
برشتوک
برشته
برشته شدن
برشته کردن
برشته کردن نان
برشکار
برشگاه
برشگر
برشمارش
برشمردن
برشمردن به ترتیب
برشمردنی
برشناساندن
برشوراندن
برص
برصلیب آویزی
برضد
برطبق
برطرف سازی
برطرف شدن
برطرف شدنی
برطرف کردن
‹
1
2
...
13
14
15
16
17
18
19
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی