جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 19)
برونداده
برونزاد
برونش
برونشیت
برونگاه
برونگاهی
برونگدار
برونگرا
برونگرا شده
برونگرایی
برونه
برونه ای
برونی
برونین
بره
برهان
برهان آنی
برهان آوردن
برهان آوری
برهان پذیر
برهان خلف
برهان ذوالحدین
برهان لمی
برهان موجز
برهان نمایی
برهانی
برهم
برهم بسته
برهم زدن
برهم کنش
برهم کنش ور
برهم کنشی
برهمبستگی
برهمبسته بودن
برهمبسته کردن
برهمن
برهنگی
برهنگی نما
برهنه
برهنه پا
برهنه خوشحال
برهنه سازی
برهنه سازی تدریجی در کاباره
برهنه سازی و جستجوی بدنی
برهنه شدن
برهنه کردن
برهنه کردن کون خود و چرخاندن آن به طرف کسی برای توهین
برهنه کردن کون خود و چرخاندن آن به طرف کسی برای شوخی
برهنه کردن و جستجوی بدنی کردن
برهنه گرا
برهنه گرایی
برهوت
برهودن
برهه
برهه زمانی
برهیخت
برهیختن
بری
بری از خطا
بری الذمه
بری الذمه شدن
بری الذمه کردن
بریان
بریان کردن
بریانتین
بریانی
بریانی گوشت و سیب زمینی
بریتانیای کبیر
بریتانیایی
بریتل
بریج
بریجن
برید
بریدگی
بریدگی ایجاد کردن
بریدگی ایجاد کردن در سطح چیزی
بریدگی دراز و راست
بریدگی دیوار
بریدگی صدا هنگام حرف زدن در اثر احساسات
بریدگی عمیق
بریدگی ناصاف
بریدگی نرده
بریدن
بریدن از مفصل یا بندگاه
بریدن امتحانی
بریدن با بی دقتی
بریدن با چمنزن
بریدن با داس
بریدن با زدن ضربه
بریدن با قیچی باغبانی
بریدن با کارد
بریدن با کارد زدن ضربه
بریدن باریکه باریکه بدن و گوشت پخته
بریدن بخشی از چیزی
بریدن به بخش های کوچک
بریدن پرینیوم
بریدن درخت
بریدن درخت و ساختن الوار
بریدن زردپی پشت زانو
بریدن سر چیزی
بریدن سرتاسر
بریدن شیر
بریدن گوش تا گوش
بریدن لایه لایه
بریدن و بردن
بریدن و در آفتاب پهن کردن
بریدن و درآوردن
بریدن و ناقص کردن اندام انسان
بریدن و ناقص کردن اندام جانور
بریدن ودرآوردن عضو بدن
بریدن ودرآوردن غده
بریده
بریده بریده
بریده بریده حرف زدن
بریده بریده سخن گفتن
بریده بریده گفتن
بریده بریده نفس کشیدن
بریده شده با تبر
بریده کتاب و روزنامه و مجله و غیره
بریده مجله و کاغذ
بریده نان
بریده نشده
بریده های ناخن
بریدهی نان خشک
بریز
بریز و بپاش
بریز و بپاش کردن
بریزه
بریستول
بریگانتین
بریل
بریلیم
برین
برین کردن
برین گاه
برین گرایی
برینش
بز
بز آنقوره
بز چران
بز خو
بز راکی
بز ران
بز غنج
بز کوهی
بز گیر آوردن
بز ماده
بز نر
بز وحشی
بزآهو
بزادی
بزاز
بزازی
بزاق
بزاق از دهان راه افتادن
بزاق تراواندن
بزاق تراویدن
بزاق جاری شدن
بزاق جاری کردن
بزاق دادن
بزاقی
بزباز
بزدل
بزدل و پست فطرت
بزدلانه
بزدلی
بزدلی از خود نشان دادن
بزرک
بزرگ
بزرگ آبخیز
بزرگ اندام
بزرگ پاندا
بزرگ پر
بزرگ پهنه
بزرگ تر شدن
بزرگ تر شدن از
بزرگ تر کردن
بزرگ ترشدن
بزرگ ترین نسل
بزرگ تندیس
بزرگ جرگه سالاران
بزرگ جلوه دادن اعمال خود و عزیزان خود
بزرگ چشم
بزرگ خاندان
بزرگ خیزاب
بزرگ دایره
بزرگ دیر
بزرگ زادگی
بزرگ زاده
بزرگ ساخت
بزرگ ساز
بزرگ سازی
بزرگ سرخرگ
بزرگ سیاه رگ
بزرگ شاخه
بزرگ شاخه درخت
بزرگ شدن
بزرگ شده
بزرگ طایفه
بزرگ طبع
بزرگ کردن
بزرگ کردن اندازه
بزرگ کردن بچه
بزرگ کردن کودک
بزرگ کردن نیرو
بزرگ کشند
بزرگ گردباد
بزرگ محله
بزرگ منش
بزرگ منش کردن
بزرگ منشانه
بزرگ منشی
بزرگ میمون
بزرگ نقاش
بزرگ نما
بزرگ نما کردن
بزرگ نمایی
بزرگ و پرشکوه
بزرگ و راحت
بزرگ و سنگین
بزرگ و مجلل
بزرگان محل
بزرگتر
بزرگتر از اندازه معمول
بزرگتر از معمول
بزرگتر جلوه دادن
بزرگتر شدن
بزرگتر شدن از دیگری
بزرگتر کردن
بزرگترها
بزرگترین
بزرگترین اثر
بزرگترین سهم
بزرگترین شکایت
بزرگداشت
بزرگداشت بر پا کردن
بزرگداشت سالیانه
بزرگداشت کردن
بزرگداشتن
بزرگداشتی
بزرگراه
بزرگراه بدون عوارض
بزرگراه عوارضی
بزرگسال
بزرگسالی
بزرگشاخ
بزرگمرد
بزرگوار
بزرگوارانه
بزرگواری
بزرگواری کردن
بزرگی
بزغاله
بزک
بزک کردن
بزک کرده
بزکی
بزل
بزم
بزم آمیز
بزم گرفتن
بزماور
بزماورد
بزمجه
بزمجه هیلا
بزمچه
بزمرد
بزمی
بزن بزن
بزن بزن همگانی
بزن بهادر
بزن بهادری
بزن قدش
بزن و بکوب
بزنگ
بزنگاه
بزنگاهی
بزودی
بزور
بزه
بزهشناسی
بزهکار
بزهکار خطرناک
بزهکار دادن
بزهکار دهی
بزهکارانه
بزهکارستانی
بزهکاری
بزهکاری خردسالان
بزهکاری نوجوانان
بزهی
بزی
بزیر آمدن
بژ
بژنگ
بژنگ پذیر
بژنگان
بس
بس است
بس است!
‹
1
2
...
16
17
18
19
20
21
22
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی