جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 18)
برمان
برمان پزشک
برمان وار
برماند
برماندپذیر
برماندی
برمانه
برمانی
برمبنای تاریخ
برمخ
برمخیدن
برمکی
برملا
برملا کردن
برملاسازی
برملایی
برمه
برمه ای
برمیانی
برمید
برمید پتاسیم
برنا
برناپشتی
برنامه
برنامه آزمایشی
برنامه آموزشی
برنامه آینده
برنامه اشتقاقی
برنامه اصلی
برنامه اضافی
برنامه ای
برنامه ای کردن
برنامه بعد از ظهر
برنامه بندی کردن
برنامه پخش شده
برنامه پذیر
برنامه تئاتر
برنامه تعیین کردن
برنامه تفریحی
برنامه تکراری
برنامه تلویزیون
برنامه تلویزیونی
برنامه چاپ شده نمایش و غیره
برنامه چند شبه
برنامه حرکت قطار
برنامه حزب
برنامه حزبی
برنامه خبری
برنامه دادگاه
برنامه دادن به
برنامه درسی
برنامه روزمره
برنامه ریز
برنامه ریز اپرا
برنامه ریز باله
برنامه ریزی کردن
برنامه ریزی نشده
برنامه ریزی و اجرا
برنامه زدایی کردن
برنامه زمان بندی شده
برنامه ساز
برنامه سازی
برنامه سفر
برنامه طولانی تلویزیونی
برنامه عمل
برنامه عملیات پیش از پرتاب
برنامه کار
برنامه کار را ریختن
برنامه کار گروه بخصوص
برنامه کارصنف بخصوص
برنامه کلوب های شبانه
برنامه موسیقی کلاسیک
برنامه نوشتن
برنامه نویس
برنامه نویسی
برنامه ورزشی
برنامه ورود و خروج
برنامه هنری هم نوازان
برنامه ی پرداخت اقساطی
برنامه ی حرکت اتوبوس
برنامه ی دراز مدت
برنامه یک باره
برنامه یکنواخت
برنایشت
برنایی
برنئو
برنج
برنج بوجاری نشده
برنج ریز
برنج ساز
برنج صدری
برنج فام
برنج قهوه ای
برنج مانند
برنج وحشی
برنجاسپ
برنجاسف
برنجزار
برنجک
برنجن
برنجی
برنجین
برندگی
برنده
برنده جایزه
برنده جایزه نوبل
برنده دو گانه
برنده شدن
برنده مقام قهرمانی
برنده ی مسلم
برنز
برنز طلایی
برنزگی
برنزه
برنزه شدگی
برنزه شدن پوست
برنزه کردن
برنزه کردن پوست
برنزه کردن پوست بدن
برنش های متوسط
برنشستن
برنشیت
برنگ
برنگ کابلی
برنگاشت شناسی
برنگاشتن
برنگر
برنگرانه
برنگری
برنو
برنوس
برنوشته
برنهشت
برو رو
بروات
بروبیا
بروت
بروج
برودت
برودری
برودری دوزی
بروز
بروز بیماری
بروز دادن
بروز دادن اندوه
بروز دادن به وضوح
بروز دادن مشکلات
بروز دادن ناگهانی
بروز کار
بروز کردن
بروز کردنی
بروز گرفتاری
بروز ندادن
بروس
بروسلوز
بروش
بروشور
بروشور کوچک
بروفه
بروکسل
برومند
برومند شدن
برومندی
برومید نقره
برومین
برون
برون آختی
برون آویختن
برون استخوان بندی
برون افکند
برون افکندن
برون افکندن با فشار
برون افکنی
برون ایالتی
برون بری
برون پاشه
برون پالش
برون پخشگر
برون پرا شدن
برون پراندن
برون پراندن با فشار
برون پرانی
برون پریدن با فشار
برون پریده
برون پوسته
برون تابه
برون تابی
برون تاخت
برون تراو
برون تراوشی
برون تراوه
برون تراوی
برون تراویدن
برون تراویدن از بدن
برون تک
برون جستن
برون جهش
برون جهیدن
برون حومه نشین
برون حومه ها
برون خط
برون خط کشیدن
برون خطی
برون خیز
برون داد
برون دادگاهی
برون دادی
برون داری
برون داشت
برون درونی
برون دشته
برون دم
برون دمش
برون دمه
برون دمی
برون دمیدن
برون دمیده
برون ده
برون دیس
برون ران
برون راند
برون راندن
برون راندن با فشار
برون رانده
برون رانی
برون راه
برون رست
برون رفت
برون رو
برون روی
برون روینده
برون ریختن
برون ریختن از بدن
برون ریز
برون ریز کردن
برون ریزش
برون ریزه
برون ریزی
برون ریزی احساسات با سخن
برون ریزی احساسات با نگارش
برون زبان نگری
برون زد
برون زدگی
برون زیست شناسی
برون ساز
برون سخت کردن آهن
برون سنگر
برون سوی
برون شارندگی
برون شارندگی جریان به جلو
برون شارندگی جریان به خارج
برون شارنده
برون شاره
برون شامه
برون شامه قلب
برون شدن
برون شهر
برون صحنه
برون صحنه ای
برون فرست
برون فرست امواج
برون فرست کردن
برون فرسته
برون فرستی
برون فشاندن
برون فشانی
برون فشانی کردن
برون فضا
برون کار
برون کش
برون کشوری
برون کشی
برون کشیدن
برون کنار
برون کوچ
برون کوچگر
برون گذاشت
برون گرمایی
برون گستری کردن
برون لایه
برون لایه ساقه درخت
برون مرز
برون مرز زاده
برون مرزی
برون مرکز
برون موتور
برون ناوی
برون نما
برون نما کردن
برون نهادی
برون وخشی
برون هراس
برون هراسی
برون هشته
برون همسری
برونئی
برونپوش
برونتوسور
برونچاپ
برونداد
‹
1
2
...
15
16
17
18
19
20
21
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی