جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 28)
به سوی جنوب باختری
به سوی جنوب خاوری
به سوی جنوب شرقی
به سوی جنوب غربی
به سوی چپ
به سوی خانه
به سوی خاور
به سوی خشکی
به سوی خود کشیدن
به سوی درون
به سوی دریا
به سوی دیگر
به سوی راست
به سوی زمین
به سوی ساحل
به سوی شمال
به سوی شمال خاور
به سوی شمال شرق
به سوی شمال غرب
به سوی عرش
به سوی عقب
به سوی عقب کشتی
به سوی کنار
به سوی گذشته
به سوی مرکز
به سوی مرکز شهر
به سوی مشخصی رفتن
به سوی مشرق
به سوی مقصد
به سوی میهن
به سوی وسط کشتی
به سوی هدف
به سه بخش
به سه زبان
به سه قسمت بریدن
به سهشمند
به سهولت
به سهولت انجام دادن
به سیخ کشیدن
به سیستم متریک پیوستن
به سیم مجهز کردن
به شاخه بخش شدن
به شاگردی پذیرفتن
به شال قبای کسی برخوردن
به شان رفتن
به شتاب
به شدت
به شدت تحریک کردن
به شدت تکان دادن
به شدت وزیدن
به شدیدترین حد رساندن
به شراکت
به شرح ذیل
به شرح زیر
به شرط
به شرط آنکه
به شرط امتحان
به شرط حیات
به شرطی که
به شعر درآوردن
به شعردرآوردن
به شک افتادن
به شک انداختن
به شکار رفتن
به شکرانه
به شکل اتحادیه درآوردن
به شکل چهارگوش درآوردن
به شکل چیزی درآوردن
به شکل دربازکن
به شکل دیگر گفتن
به شکل فنجان درآوردن
به شکل قلاب درآوردن
به شکل ناقوس درآوردن
به شکلی درآوردن
به شمار آمدن
به شمار آمده
به شمار آوردن
به شمار رفتن
به شمال
به شن نشستن
به شوخی
به شوخی گرفتن
به شور آمدن
به شور آوردن
به شور و شعف آمدن
به شورش تحریک کردن
به شوق آوردن
به شوهری گرفتن
به شهادت رسیدن
به شهروندی پذیرفتن
به شیوه
به صحابت
به صحنه آوری
به صدا در آمدن سماور
به صدا در آوردن بوق
به صدا در آوردن سوت
به صدا در آوردن ناقوس کلیسا به طور موزون
به صدا درآمدن زنبور
به صدا درآمدن ناقوس
به صدا درآمدن ناقوس کلیسا به طور موزون
به صدا درآوردن
به صدا درآوردن زنگوله
به صدا درآوردن ناقوس
به صدادرآمدن
به صدادرآوردن
به صرافت افتادن
به صرافت انداختن
به صرفه
به صف آراستن
به صف شدن
به صف شدن سربازان
به صف کردن
به صف کردن دوباره
به صف کردن سربازان
به صلابه کشیدن
به صلاح
به صوب
به صورت
به صورت آبگونه در آوردن
به صورت آبگونه درآمدن
به صورت اتحادیه درآوردن
به صورت استوانه درآوردن
به صورت باغچه درآوردن
به صورت بخشی از جمع کل در آوردن
به صورت برنامه درآوردن
به صورت بسیار ریز
به صورت پودر در آوردن
به صورت پوره درآوردن
به صورت پوشال درآوردن
به صورت تراشه درآوردن
به صورت تمام رخ
به صورت توپ درآوردن
به صورت توده ای از کلسیم سخت در آمدن
به صورت جدول
به صورت جدول درآوردن
به صورت جمع در آوردن
به صورت حبه در آوردن
به صورت حلقه در آوردن
به صورت حلقه گل درآوردن
به صورت خلاصه و مرتب ذکر کردن
به صورت داستان
به صورت داستان در آوردن
به صورت دالبر بریدن
به صورت دانه در آوردن
به صورت دانه های برف مانند در آمدن
به صورت دانه های برف مانند در آوردن
به صورت دانه های برنج مانند در آوردن
به صورت دو نویسه
به صورت دیگر بیان کردن
به صورت ذره در آوردن
به صورت راه راه
به صورت رگبار فرستادن
به صورت رگبارآمدن
به صورت رمز درآوردن
به صورت ژله درآوردن
به صورت ستون
به صورت ستون درآوردن
به صورت سندیکا درآوری
به صورت سیاه نما نشان دادن
به صورت شماره
به صورت ضرب المثل
به صورت ضمیر
به صورت ظاهر
به صورت عدد
به صورت عدل درآوردن
به صورت عرف درآوردن
به صورت فدرال
به صورت فدرال درآوردن
به صورت فرمول بیان کردن
به صورت فشرده در آوردن
به صورت فعل
به صورت فهرست نامه در آوردن
به صورت قانون درآوردن
به صورت قطعات
به صورت قطعات روی هم سوار شدنی
به صورت قلنبه در آوردن
به صورت قید
به صورت کارتون درآوردن
به صورت کسر اعشاری نوشتن
به صورت کسری
به صورت کلکس در آوردن
به صورت گرد آمیخته با دانه های ریز
به صورت گردله درآوردن
به صورت گره درآوردن
به صورت لرزانک در آمدن
به صورت لنگه درآوردن
به صورت ماده درآوردن
به صورت مارپیچ درآوردن
به صورت مایع درآمدن
به صورت متروکه
به صورت مدور
به صورت مکعب
به صورت مکعب های ریز درآوردن
به صورت ملودی
به صورت منطقی بیان کردن
به صورت موسیقی
به صورت نظم
به صورت نمایش درآوردن
به صورت نمایش صامت بیان کردن
به صورت نمودار در آوردن
به صورت نوار بریدن
به صورت یدک
به صورت یکسویه
به ضرب
به ضرر خود شخص تمام شدن
به ضررفروختن
به ضمیمه
به طبابت پرداختن
به طبقه بالاتری ارتقا دادن
به طرز اسف انگیز
به طرز تحریک آمیز
به طرز خاصی ساختن
به طرز خاصی قرار گرفتن
به طرز خاصی مورد تاثیر قرار دادن
به طرز دیگری بیان کردن
به طرز شایسته
به طرز شرم آور
به طرز متفاوت
به طرز میکروسکوپی
به طرز ناخوشایند
به طرز نظامی
به طرز نهی آمیز
به طرز وحشتناک
به طرف
به طرف بالا
به طرف چپ
به طرف خارج
به طرف داخل
به طرف داخل سرزمین
به طرف راست
به طرف ساحل
به طرف سرمنزل
به طرف شرق
به طرف عقب
به طرف غرب
به طرف قله تپه
به طرفی متوجه بودن
به طرفین خم شدن هنگام راه رفتن
به طرفین کج شدن
به طرفین متمایل شدن
به طرق قرعه
به طریق
به طریق اثبات پذیر
به طریق اولی
به طریق نوین
به طریقی
به طمع انداختن
به طو موقت
به طور
به طور آبدار
به طور آبستن
به طور آبگونه
به طور آراسته
به طور آرام
به طور آرامبخش
به طور آرایشی
به طور آرمانی
به طور آزاد
به طور آزار طلبانه
به طور آسیب پذیر
به طور آشتی ناپذیر
به طور آشفته
به طور آشکار
به طور آمرانه
به طور آنی
به طور آوایی
به طور آهسته
به طور آهنگین بالا و پایین رفتن
به طور ابتکاری
به طور ابدی
به طور ابلهانه
به طور اتفاقی
به طور اجباری
به طور اجتماعی
به طور اجتناب ناپذیری
به طور احتراز ناپذیر
به طور احتراق پذیر
به طور احترام آمیز
به طور احتمالی
به طور احساس برانگیز
به طور احساساتی
به طور احمقانه
به طور اذیت کننده
به طور ارادی
به طور ارجح
به طور ارزان
به طور ارزنده
به طور اریب
به طور اساسی
به طور اسپاسمی
به طور استثنایی
به طور استحقاق آمیز
به طور استعاری
به طور استعلام آمیز
به طور استفهام آمیز
به طور استفهامی
به طور اسرارآمیز
به طور اسف انگیز
به طور اسف بار
به طور اشتباه ناپذیر
‹
1
2
...
25
26
27
28
29
30
31
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی