جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 21)
معارفه ای
معاریف
معاش
معاشر
معاشر شدن
معاشرت
معاشرت کردن
معاشرت کردن با افراد طبقه بخصوصی
معاشرتی
معاشقه
معاصر
معاصر بودن
معاصی
معاضد
معاضدت
معاضدت آمیز
معاضدت کردن
معاضدتی
معاف
معاف از اجاره بها
معاف از پرداخت هزینه پست
معاف از تمبر زدن
معاف از شرکت در دور اول
معاف از عوارض گمرکی
معاف از گمرک
معاف از مالیات
معاف سازی
معاف کردن
معاف کردن از فریضه
معاف کردن از وظیفه
معافیت
معافیت موقت
معافیت موقت گرفتن از خدمت
معالج
معالجه
معالجه به ضد
معالجه پذیر
معالجه کردن
معالجه ناپذیر
معامل
معاملات
معاملات ارزی
معاملات بانکی
معاملات بورسی
معاملات سلف
معاملات سهام
معاملات فضولی
معامله
معامله اعتباری کردن
معامله بانکی انجام دادن
معامله به مثل
معامله به مثل کردن
معامله پر از زیرکی و چانه زنی
معامله پیشنهادی
معامله چکی
معامله زیرجلی
معامله سلف
معامله عمده
معامله قانونی ولی غیر منصفانه
معامله قماری
معامله قماری کردن
معامله کردن
معامله کردن با
معامله کردن کالا
معامله کننده
معامله گر
معامله گروهی
معامله متقابله
معامله منصفانه
معامله یکجا
معاند
معاند کردن
معانقه
معانی
معانی بیان
معانی و بیان
معاودت
معاوضه
معاوضه کردن
معاوضه کننده
معاون
معاون آبدارخانه
معاون اسقف اعظم
معاون جرم
معاون دادستان کل
معاون رییس جمهور
معاون رییس جمهور امریکا
معاون رییس دانشگاه
معاون سرکارگر
معاون شماس
معاون صدر اعظم
معاون فرماندار
معاون کشیش دهکده
معاون کشیش شهرک
معاون کلانتر
معاون وزیر
معاون وزیر دادگستری
معاونت
معاونت عمومی
معاونت کردن
معاهده
معاهده بستن
معایب
معاینه
معاینه از راه استماع صداهای داخل بدن
معاینه با لمس
معاینه پزشکی
معاینه خود
معاینه طبی
معاینه کردن
معاینه کردن با اشعه ایکس
معاینه کردن به طور دقیق
معاینه کردن زخم و حفره با میله
معبد
معبد لاماها
معبد متحرک
معبد همه خدایان
معبد هندوها
معبر
معبر بزرگ
معبر عمومی
معبر قانونی
معبود
معتاد
معتاد اصلاح ناپذیر
معتاد بودن به دخانیات
معتاد به
معتاد به الکل
معتاد به پرکاری
معتاد به تلویزیون
معتاد به دخانیات
معتاد به شراب
معتاد به مواد مخدر
معتاد کردن
معتاد کننده
معتاد مجدد
معتاد وابسته
معتبر
معتبر از ...
معتبر بودن
معتبر دانستن
معتبر شناختن
معتبر کردن
معتبر و قانونی کردن
معتبر و کامل
معتبرسازی
معتدل
معتدل از نظر آب و هوا
معتدل ساز
معتدل کردن
معتدل و مطبوع
معتدلانه
معتدله از نظرآب و هوا
معتذر
معترض
معترضه
معترف
معترف بودن
معترف شدن
معترفا
معتزل
معتصم
معتقد
معتقد بودن
معتقد به احضار ارواح
معتقد به اطاعت بی چون و چرا و انضباط
معتقد به تغییرات بنیادی
معتقد به خدا باوری برهانی
معتقد به عدم مقاومت
معتقد به قضا و قدر
معتقد به وحدت وجود
معتقد به همکاری جهانی
معتقد کردن
معتقد کردن با استدلال
معتقدات
معتقدان
معتقدبه
معتکف
معتمد
معتمد دانستن
معتمدانه
معتمدی
معتمدین
معتنابه
معجب
معجز
معجزه
معجزه آسا
معجل
معجلا
معجم
معجون
معجون عشق
معد
معدل
معدل گرفتن
معدن
معدن زغالسنگ
معدن زغالسنگ و تجهیزات آن
معدن سنگ
معدن شناس
معدن شناسی
معدن طلا
معدن کندن
معدن کنی کردن
معدنچی
معدنچی زغالسنگ
معدنی
معدود
معدود شدن
معدود کردن
معدودی
معدودی ار آنها
معدودی از نفرات
معدوم
معدوم سازی
معدوم شدن
معدوم شدنی
معدوم کردن
معده
معده بین
معده جانوران
معده دوم در پرندگان
معده نما
معدی
معذب
معذب از نظر وجدان
معذب بودن
معذب داشتن
معذب کردن
معذب کننده
معذرت
معذرت آمیز
معذرت خواستن
معذرت می خواهم
معذلک
معذور
معذور داشتن
معذور داشتن در پوزش خواهی
معذور داشتنی
معذور نکردنی
معذوریت
معراج
معرب
معرض
معرض صدا
معرف
معرف الارض
معرف مایه
معرف نامقید ساز
معرفت
معرفه
معرفی
معرفی شدن
معرفی کردن
معرفی کردن برای انجام کاری
معرفی کردن خود برای انجام وظیفه
معرفینامه
معرق
معرق کاری شده
معرقکاری
معرکه
معرکه گیر
معرکه گیر در سیرک ها
معرکه گیری
معرکه!
معروض
معروض داشتن
معروف
معروف بودن به
معروف به
معروف به روحی
معروف سازی
معروف کردن
معروفه
معروفیت
معزز
معزز کردن
معزول
معزول سازی
معزول کردن
معزی الیه
معزی الیها
معسر
معشر
معشوق
معشوق را ول کردن
معشوق سابق
معشوقه
معشوقه را ول کردن
معصره
معصوم
معصومانه
معصومه
معصومیت
معصیت
معصیت آمیز
معصیت دار
معصیت صغیره
معصیت کردن
‹
1
2
...
18
19
20
21
22
23
24
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی