امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Delegated

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    delegates
  • وجه وصفی حال:

    delegating

معنی

adjective C2
واگذارشده، سپرده‌شده، تفویض‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد delegated

  1. verb Give an assignment to (a person) to a post, or assign a task to (a person)
    Synonyms: committed, entrusted, relegated, assigned, transferred, designated, sent, named, authorized, empowered, charged, devolved, consigned, commissioned, appointed
    Antonyms: kept, retained, maintained
  2. verb Give authority; empower
    Synonyms: warranted, commissioned, cast, licensed, empowered, constituted, assigned, chosen, selected, nominated, invested, authorized, appointed, named, designated, ordained, elected, accredited
    Antonyms: kept, repudiated, dismissed, rejected

ارجاع به لغت delegated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «delegated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/delegated

لغات نزدیک delegated

پیشنهاد بهبود معانی