امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Delegation

ˌdeləˈɡeɪʃn ˌdeləˈɡeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
نمایندگی، وکالت، هیئت نمایندگان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The Iranian delegation arrived yesterday.
- هیئت نمایندگی ایران دیروز وارد شد.
- Also, an economic delegation was sent to Egypt.
- یک هیئت اقتصادی نیز به مصر گسیل شد.
- the delegation of power to each of the military commanders
- تفویض اختیارات به هر یک از فرماندهان نظامی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد delegation

  1. noun assignment of responsibility
    Synonyms: appointment, apportioning, authorization, charge, commissioning, committal, consigning, consignment, conveyance, conveying, deputation, deputization, deputizing, devolution, entrustment, giving over, installation, investiture, mandate, nomination, ordination, reference, referring, relegation, sending away, submittal, submitting, transferal, transference, transferring, trust
    Antonyms: keeping
  2. noun group of representatives
    Synonyms: commission, contingent, deputation, embassy, envoys, gathering, legation, mission, organization

ارجاع به لغت delegation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «delegation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/delegation

لغات نزدیک delegation

پیشنهاد بهبود معانی