امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Dominant

    ˈdɑːmənənt ˈdɒmɪnənt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      dominants

    • صفت تفضیلی:

      more dominant

    • صفت عالی:

      most dominant

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective C1
    چیره، مسلط، حکم‌فرما، نافذ، غالب، برجسته، نمایان، عمده، مشرف، مقتدر، مافوق، برتر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - They had been oppressed by a more dominant race.
    - آنان توسط نژاد چیره‌تری مورد ظلم و جور قرار گرفته بودند.
    - one of the dominant states in Brazil
    - یکی از ایالت‌های برتر در کشور برزیل
    - ... today you are great and dominant
    - ... که امروز سالار و سرپنجه‌ای
    - the dominant eye
    - چشم غالب (قوی‌تر)
    - the dominant hemisphere of the brain
    - نیمکره‌ی غالب (در مغز)
    noun countable
    ژن غالب
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد dominant

    1. adjective superior, controlling
      Synonyms: ascendant, assertive, authoritative, bossy, chief, commanding, demonstrative, despotic, domineering, effective, first, foremost, governing, imperative, imperious, leading, main, obtaining, outweighing, overbalancing, overbearing, overweighing, paramount, powerful, predominant, predominate, preeminent, preponderant, presiding, prevailing, prevalent, principal, regnant, reigning, ruling, sovereign, supreme, surpassing, transcendent
      Antonyms: humble, inferior, modest, reserved, retiring, unaggressive, unassuming, uncontrolling
    2. adjective main, primary
      Synonyms: capital, chief, influential, major, number one, outstanding, paramount, predominant, preeminent, prevailing, prevalent, principal, prominent, stellar
      Antonyms: inferior, secondary, subordinate

    Collocations

    ارجاع به لغت dominant

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dominant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dominant

    لغات نزدیک dominant

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی