امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Predisposition

ˌpriːdɪspəˈzɪʃn ˌpriːdɪspəˈzɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal
آمادگی، استعداد، مستعد، تمایل، میل، گرایش، عادت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- A predisposition towards anxiety can affect one's daily life.
- تمایل به اضطراب می‌تواند زندگی روزمره‌ی فرد را تحت‌تأثیر قرار دهد.
- He has a genetic predisposition to develop heart disease.
- او استعداد ژنتیکی برای ابتلا به بیماری قلبی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد predisposition

  1. noun willingness, inclination
    Synonyms: bent, bias, choice, cup of tea, dish, disposition, druthers, flash, groove, leaning, likelihood, liking, option, partiality, penchant, potentiality, predilection, preference, proclivity, proneness, propensity, susceptibility, tendency, thing, type, weakness
    Antonyms: disinclination, unwillingness

ارجاع به لغت predisposition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «predisposition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/predisposition

لغات نزدیک predisposition

پیشنهاد بهبود معانی