معنی serviceable به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈsɜrːvɪsəbl ˈsɜːvəsəbl

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective

سودمند، به‌درد‌خور، قابل‌استفاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

adjective

روبه‌راه شدنی، تعمیرپذیر

- serviceable fabric

- پارچه‌ی پردوام

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد serviceable

adjective useful, functional

Synonyms: advantageous, aiding, assistive, beneficial, convenient, dependable, durable, efficient, handy, hard-wearing, helpful, invaluable, operative, practical, profitable, usable, utile, utilitarian, valuable

Antonyms: unhelpful, unprofitable, unserviceable, useless, weak, worthless

لغات هم‌خانواده serviceable

noun
servant, serve, server, service, disservice, serving, servery, servicing, servility, servitude
adjective
serviceable, servile, serving
verb - transitive
serve, service

ارجاع به لغت serviceable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «serviceable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/serviceable

لغات نزدیک serviceable

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی