امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tear

ter tɪr teə tɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tore
  • شکل سوم:

    torn
  • سوم‌شخص مفرد:

    tears
  • وجه وصفی حال:

    tearing
  • شکل جمع:

    tears

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
پاره کردن، چاک دادن، جر دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The nail tore the seat of his pants.
- میخ خشتک شلوارش را پاره کرد.
- The dog tore the rope with his teeth.
- سگ با دندان طناب را جر داد.
verb - intransitive B1
پاره شدن، جر خوردن
- This kind of paper tears easily.
- این نوع کاغذ زود پاره می‌شود.
- The poster on the wall began to tear.
- پوستر روی دیوار شروع به جر خوردن کرد.
verb - intransitive informal
ویژی رفتن، ویژی حرکت کردن
- The kids tear around the backyard.
- بچه‌ها دور حیاط‌خلوت ویژی حرکت می‌کردند.
- She tore through the crowd.
- از میان جمعیت ویژی رفت.
noun countable
پارگی، چاک
- This fabric has several tears in it.
- این پارچه چندین پارگی دارد.
- I sewed the tear in his trousers.
- چاک شلوارش را دوختم.
noun countable B1
اشک، آبِ دیده (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- At his funeral we were all in tears.
- در مجلس ختم او ما همه گریان بودیم.
- Her story brought tears to our eyes.
- داستان او ما را به گریه انداخت (اشکمان را درآورد).
verb - intransitive
انگلیسی آمریکایی به اشک افتادن (چشم‌ها)
- My eyes were tearing in the smoke-filled room.
- در اتاق پر دود چشمانم به اشک افتاده بود.
- My eyes tear when I chop onions.
- وقتی پیاز خرد می‌کنم، چشمانم به اشک می‌افتند.
verb - transitive
دریدن (به‌ویژه درمورد پوست و گوشت بدن)
- The thorns tore his skin.
- خار پوستش را درید.
- The rough edges of the metal sheet can easily tear your skin.
- لبه‌های ناهموار ورق فلزی به‌راحتی می‌توانند پوست را بدرند.
verb - transitive
کندن (کاغذ و برگ و اعلامیه و غیره) (اغلب با off می‌آید)
- She tore off a piece of paper from the notepad.
- یک تکه‌کاغذ از دفترچه‌ی یادداشت کند.
- Please tear the coupon off the magazine.
- لطفاً کوپن را از مجله بکن.
verb - transitive
در چیزی ... ایجاد کردن (سوراخ و شکاف)
- She used a hammer to tear a hole in the wall.
- او از چکش برای سوراخ ایجاد کردن در دیوار استفاده کرد.
- The burglar used a crowbar to tear a hole in the wall.
- سارق با استفاده از میله، در دیوار سوراخ ایجاد کرد.
noun
پاره کردن، پاره شدن (عمل)
- The sudden tear of the paper startled him.
- پاره شدن ناگهانی کاغذ او را از جا پراند.
- The artist frowned upon the sudden tear on his artwork.
- هنرمند پاره شدن ناگهانی اثر هنری‌اش را ناپسند شمرد.
noun
سرعت زیاد
- The kids took off at a tear when the school bell rang.
- وقتی زنگ مدرسه به صدا درآمد، بچه‌ها با سرعت زیاد رفتند.
- He completed the marathon in a tear.
- ماراتن را با سرعت زیاد به پایان رساند.
noun
موفقیت غیرعادی
- Her tear in the stock market made her a millionaire overnight.
- موفقیت غیرعادی او در بازار سهام او را یک‌شبه میلیونر کرد.
- The author's new book went on a tear.
- کتاب جدید نویسنده به موفقیت غیرعادی رسید.
verb - transitive
جریحه‌دار کردن
- Her heart was torn by grief.
- اندوه قلبش را جریحه‌دار کرده بود.
- These words began to tear at his heart.
- این سخنان داشت قلبش را جریحه‌دار می‌کرد.
verb - transitive
از هم پاشیدن، از هم گسیختن
- The party's ranks were torn by dissension.
- نفاق صفوف حزب را از هم پاشید.
- The professor's remarks about race and identity tore the class.
- سخنان استاد در مورد نژاد و هویت، کلاس را از هم گسست.
verb - transitive
تخریب کردن (با down می‌آید)
- They tore the old house down and built a new one.
- خانه‌ی قدیمی را تخریب کردند و خانه‌‌ی جدیدی ساختند.
- The city council voted to tear down the old abandoned building.
- شورای شهر به تخریب ساختمان متروکه‌ی قدیمی رأی داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tear

  1. noun rip, cut
    Synonyms: breach, break, crack, damage, fissure, gash, hole, imperfection, laceration, mutilation, rent, run, rupture, scratch, split, tatter
    Antonyms: perfection
  2. noun wild action
    Synonyms: bender, binge, bust, carousal, carouse, drunk, spree, wassail
  3. verb cut, rip an object
    Synonyms: break, claw, cleave, crack, damage, divide, evulse, extract, fray, frazzle, gash, grab, impair, incise, injure, lacerate, mangle, mutilate, pluck, pull, pull apart, rend, ribbon, rift, rive, run, rupture, scratch, seize, separate, sever, shred, slash, slit, snatch, split, sunder, wrench, wrest, yank
    Antonyms: fix, mend, sew
  4. verb move very fast
    Synonyms: boil, bolt, career, charge, chase, course, dart, dash, fling, fly, gallop, hurry, lash, race, run, rush, shoot, speed, spring, zoom
    Antonyms: idle, wait
  5. noun droplets from eyes, often caused by emotion
    Synonyms: blubbering, crying, discharge, distress, drops, grieving, lachryma, lamentation, lamenting, moisture, mourning, pain, regret, sadness, sob, sob act, sobbing, sorrow, teardrop, wailing, water, waterworks, weep, weeping, weeps, whimpering, woe

Phrasal verbs

  • tear something apart (or to shreds)

    چیزی را پاره‌پاره‌ کردن، از هم گسستن

  • tear something down

    خراب کردن، فرو کوبیدن

  • tear something up

    پاره‌پاره کردن، از هم دریدن

  • tear into something (or somebody)

    مورد‌حمله‌ی شدید قرار دادن، از هم دریدن، در هم کوبیدن

  • tear up

    (کاغذ) پاره کردن، ریزریز کردن

    (قرارداد را) فسخ کردن، قطع همکاری کردن

    اشک در چشم جمع شدن، اشک ریختن، جاری شدن اشک

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده tear

ارجاع به لغت tear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tear

لغات نزدیک tear

پیشنهاد بهبود معانی