تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
tear something apart (or to shreds)
چیزی را پارهپاره کردن، از هم گسستن
خراب کردن، فرو کوبیدن
پارهپاره کردن، از هم دریدن
tear into something (or somebody)
موردحملهی شدید قرار دادن، از هم دریدن، در هم کوبیدن
(کاغذ) پاره کردن، ریزریز کردن
(قرارداد را) فسخ کردن، قطع همکاری کردن
اشک در چشم جمع شدن، اشک ریختن، جاری شدن اشک
چیزی را بندبند از هم جدا کردن، تکهپاره کردن
(از شدت غم و غیره) موی خود را کندن
فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)
گریان، اشک ریزان، درحال گریه
به گریه انداختن، گریان کردن
اشک ریختن
break (or smash, full, tear) to pieces
شکستن (یا خرد کردن یا کشیدن یا پاره کردن) و به تکههای کوچک تقسیم کردن، متلاشی کردن، تکهتکه کردن، داغون کردن
be in a tearing hurry (or rush)
بسیار عجله داشتن، از شدت عجله دست از پانشناختن
میان a و b گیر کردن، (نسبت به دو چیز) در دو جهت مخالف کشیده شدن
tear oneself away from something
با بیمیلی کاری یا چیزی را رها کردن
فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tear» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tear