گذشتهی ساده:
wateredشکل سوم:
wateredسومشخص مفرد:
watersوجه وصفی حال:
wateringشکل جمع:
watersتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)
آب آشامیدنی
آب خوردن، آب آشامیدنی
1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن
برای دستیابی به نفت (یا آب) چاه زدن
(کشاورزی - مقدار آب لازم برای کشت هر محصول در یک ایکر acre) آبشخور، آبخور
ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن
آب راکد، آب ساکن، آب غیرروان، مرداب
آب بدون گاز
1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن
دچار گرفتاری و دردسر شدید
در موقعیت بد، در تنگنا، سخت گرفتار
به دردسر افتادن، دچار گرفتاری شدن، توی هَچَل افتادن، در مخمصه بودن
(بهویژه درمورد پول و خرج) مثل ریگ، بیحساب و کتاب
دهان کسی را آب انداختن، سخت مشتاق کردن
1- شاشیدن، ادرار (خالی) کردن (to pass water هم میگویند) 2- (قایق و غیره- بهخاطر سوراخ) آب به خود راه دادن
دلسرد کردن، رد کردن، نپذیرفتن، سردی از خود نشان دادن
هرکسی به اندازهی استعداد و جربزهاش ترقی میکند
آزمودن، اکتشاف کردن، مزهی دهن کسی را فهمیدن، (کاری را) بهطور آزمایشی انجام دادن
کاری که شده است و قابلجبران نیست، کاری که از کار گذشته است، زیان و غیره که غصه خوردن دربارهی آن بیفایده است، عمل انجام شده
در معرض خطر، پا در هوا، در وضع بد
رشتههای خویشاوندی از روابط دیگر پایاتر و قویترند.
دلسرد کردن، تو ذوق کسی زدن
دلسرد کردن، از شوق انداختن
1- (قایقرانی) با پارو یا پروانهی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت عکس راندن 2- از ادعای خود صرفنظر کردن، مجاب شدن، تصدیق کردن، لنگ انداختن
بیتأثیر، بیواکنش
take to something like duck to water
خیلی خوب آموختن، مثل آب انجام دادن
سختی بسیار کشیدن، سرد و گرم روزگار چشیدن
از آب گلآلود ماهی گرفتن، از اوضاع نابهسامان به سود خود استفاده کردن
ناراحت، در جایی نامناسب، در محذور
غصهی کار شده را نباید خورد
آب و روغن با هم مخلوط نمیشوند، چیزهای نامتجانس را نمیتوان تلفیق کرد
(با وجود خطر، گرفتاری مالی و...) خود را سر پا نگه داشتن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
درحال پیشرفت منظم، در وضع ثابت و اطمینانبخش
غریبی کردن، احساس عدم تعلق داشتن، معذب بودن
you can lead a horse to water, but you can't make him drink
نمیتونی کسی رو به انجام کاری مجبور کنی (میتونی به کسی پیشنهاد خوبی بدی، اما نمیتونی وادارش کنی که انجامش بده)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «water» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/water