جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 11)
محل شلوغ و پر سر و صدا
محل صندوق آرا
محل عبور
محل عرق خوری
محل عیش و عشرت
محل فروریزی کوه
محل فروریزی معدن
محل فروش
محل قرارگیری
محل قرارگیری متهم در دادگاه
محل قرارگیری هرچیز
محل کابین های ارزان قیمت کشتی
محل کار
محل کاوش های باستانی
محل کسب
محل گذاشتن پا
محل گردهمایی
محل گردهمایی قشون
محل گردهمایی کشتی ها
محل ماموریت
محل مبادله
محل مستحکم
محل مقدس
محل ملاقات
محل ملاقات در باشگاه
محل ملاقات سری
محل موقت
محل نشانه گیری و تیراندازی
محل نشستن
محل نشو و نمو
محل نگذاشتن به
محل نگهبانی
محل نگهداری
محل نگهداری دام ها
محل نگهداری سگ ها
محل نگهداری مرغ وخروس
محل نگهداری و پرتاب موشک دوربرد
محل نمایش روحوضی
محل و زمان دادگاه سیار
محل ورود
محل ورود در بندر
محل ورود در فرودگاه
محل ورود و خروج
محل وصول عوارض
محل وقوع
محل وقوع جنایت
محل ویژه
محل همایش شمار زیادی از مردم
محل هیئت منصفه در دادگاه
محل یابی کردن
محلل
محلول
محلول آرایشی
محلول تریاک دار
محلول دارای تریاک
محلول ضد ضربه
محلول ظاهر کننده
محله
محله تماشاخانه ها
محله چینی ها
محله دربست از نظر گروه اوباشان شهری
محله سیاهان
محله شکن
محله فقیرنشین
محله فقیرنشین را به محله طبقه متوسط تبدیل کردن
محله فواحش
محله قدیمی را به محله طبقه متوسط تبدیل کردن
محله مربع شکلی از شهر
محله میخوران و ولگردان
محله یهودیان
محلی
محلی سازی
محلی کردن
محلی که
محلی گرایی
محمد
محمدی
محمر
محمل
محمود
محموده
محمول
محمول الیه
محمولات
محموله
محموله سودآور
محمی
محن
محنت
محنت آور
محنت بار
محنت زده
محنی نمودار
محو
محو پذیری
محو شدگی
محو شدن
محو کردن
محو کردن به طور کامل
محو کردنی
محو نشدنی
محور
محور اصلی
محور افقی
محور بادامک
محور بدن
محور جایرو
محور دار کرن
محور عرض ها
محور گاری و واگن
محور مانند
محور مختصات
محور یاتاقان
محورساز
محوری
محوسازی
محوطه
محوطه آسفالته طرفین آشیانه هواپیما از نظر شکل
محوطه اردوگاه
محوطه اطراف انبار روستایی
محوطه بارگیری هواپیما
محوطه بازار مکاره
محوطه بازی
محوطه پاتیناژ
محوطه پشت خانه
محوطه پمپ بنزین
محوطه پنالتی
محوطه چمن کاری
محوطه خیمه سرا
محوطه دارای چند ساختمان
محوطه دارای یک ساختمان
محوطه دانشگاه
محوطه ساختمان
محوطه سازی کردن
محوطه سبزیکاری
محوطه سیرک
محوطه عمومی
محوطه فرودگاه
محوطه کشتستان
محوطه گاو بازی
محوطه گاو جنگی
محوطه گور
محوطه مدرسه
محوطه میان چند ساختمان
محوطه هاکی
محوطهی بزرگ
محول
محول سازی
محول شدن مسئولیت و مالکیت
محول کردن
محول کردن اختیار
محول کردن مسئولیت
محول کردنی
محول کننده
محیا
محیرالعقول
محیط
محیط بد
محیط جنایتکاران حرفه ای
محیط دلخواه
محیط زیست
محیط کردن
محیط مرئی
محیط مناسب
محیط نامرئی
محیطی
محیل
محیلانه
مخ
مخا
مخابراتچی
مخابره
مخابره از راه دور
مخابره با پرچم
مخابره با چراغ
مخابره تلگرافی
مخابره شدن با رادیو
مخابره کردن
مخابره کردن با آینه
مخابره کردن با پرچم
مخابره کردن با تکان دادن پرچم
مخابره کردن با چراغ
مخابره کردن با رادیو
مخابره کردن با مشعل
مخارج
مخارج واقعی
مخازن
مخاصمات
مخاصمه
مخاط
مخاط مانند
مخاطب
مخاطب ساختن
مخاطب قرار دادن
مخاطره
مخاطره آمیز
مخاطره پذیری
مخاطره جو
مخاطره طلبی
مخاطره کردن
مخاطره کننده
مخاطی
مخاطی جله
مخافت
مخالطت
مخالف
مخالف بردگی
مخالف بودن
مخالف بودن با
مخالف پوش
مخالف جنگ
مخالف جهت باد چرخاندن کشتی
مخالف خوانی
مخالف در نظر
مخالف درعقیده
مخالف دولت
مخالف سقط جنین
مخالف عیسی مسیح
مخالف قهرمان
مخالف کردن
مخالف کشیشان
مخالف کلیسا
مخالف مذهب
مخالف نفوذ کلیسا
مخالف وجدانی
مخالف هم بودن
مخالفانه
مخالفت
مخالفت با پیشرفت و روشن فکری
مخالفت با شرکت در جنگ و خونریزی
مخالفت با کلیسای انگلیکان
مخالفت کردن
مخالفت کردن با
مخالفت مذهبی
مخالفت ورزی
مخالفین
مخبر
مخبر رادیو و روزنامه
مخبر کمیسیون
مخبط
مختار
مختار کردن
مختث
مخترع
مختص
مختص بودن
مختص به خود
مختصات
مختصر
مختصر سازی
مختصر شده
مختصر کردن
مختصر کلام
مختصر و پرمغز کتاب
مختصر و فشرده
مختصر و مفید
مختصرا
مختصری
مختفی
مختل
مختل از نظر روانی
مختل سازی
مختل شدن
مختل کردن
مختل کردن حواس
مختل کردن حواس کسی
مختل کردن دید چشم
مختل کردن فکر
مختل کردن قطار راه آهن
مختل کننده
مختلج
مختلس
مختلط
مختلف
مختلف الاضلاع
مختلف الشکل
مختلف المرکز
مختلف المرکزی
مختنق
مختوم
مختومه اعلام کردن
مختون
مخچه
مخخفیانه
مخدان
مخدر
مخدر قوی
مخدوش
مخدوش سازی
مخدوش شدگی نشان
مخدوش شدگی واژه
مخدوش و معیوب کردن
مخدوم
مخده
مخرب
مخرج
مخرج سد
مخرج فاضلاب
مخرج گاز
مخرج لبریزی
‹
1
2
...
8
9
10
11
12
13
14
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی