جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "م" (صفحه 14)
مرتب خانه عوض کردن
مرتب در حال وول خوردن
مرتب در فکر و غم
مرتب سازی
مرتب سازی مجدد
مرتب کردن
مرتب کردن اسناد
مرتب کردن مو
مرتب موی دماغ شدن
مرتب نشده
مرتب نوشتن در
مرتب و منظم
مرتبا
مرتبا آزار دادن
مرتبا به جایی رفتن
مرتبا یادداشت کردن
مرتبت
مرتبط
مرتبط از نظر منطقی
مرتبط پنداشتن
مرتبط شدن
مرتبط شدن با لولا
مرتبط شدن با مفصل
مرتبط کردن
مرتبط کردن با لولا
مرتبط کردن با مفصل
مرتبه
مرتجع
مرتد
مرتد شدن
مرتد کردن
مرتضوی
مرتضی
مرتع
مرتعش
مرتعش از ترس
مرتعش از سرما
مرتعش بودن
مرتعش شدن
مرتعش کردن
مرتفع
مرتفع تر بودن
مرتفع شدن
مرتفع کردن
مرتکب
مرتکب خطا شدن
مرتکب زنای به زور شدن
مرتکب شدن
مرتکب شدن طبق نقشه
مرتکب قتل نفس شدن
مرتکب گناه شدن
مرتکب لغزش شدن
مرتکب نشده
مرتهن
مرثوس
مرثی
مرثیه
مرثیه مانند
مرجان
مرجان آور
مرجان سیاه
مرجان مار
مرجانه
مرجانی
مرجح
مرجع
مرجع پیشایند
مرجعیت
مرجمک
مرجو
مرجوع
مرجوع داشتن
مرجومک
مرحبا
مرحبا زدن
مرحبا گفتن
مرحبا!
مرحله
مرحله اول
مرحله اولیه
مرحله به مرحله
مرحله به مرحله انجام دادن
مرحله حساس
مرحله در مسابقه و سفر
مرحله دوم و پیشرفته تر امتحانات دوره متوسطه
مرحله زندگی
مرحله مرحله کردن
مرحله ی نهایی
مرحمت
مرحمت آمیز
مرحمتا
مرحمتی
مرحوم
مرخص
مرخص سازی
مرخص کردن
مرخص کردن با تکان سر
مرخصی
مرخصی استعلاجی
مرخصی دادن
مرخصی رفتن
مرخصی شش ماهه یا یک ساله
مرخصی نامه
مرخم
مرد
مرد اسکاتلندی
مرد افگن
مرد ایده آل
مرد برتر پندار
مرد برتر پنداری
مرد بودن
مرد بی زن
مرد بیوه
مرد پوشالی
مرد جنگ
مرد جوان
مرد حشری
مرد خانواده دوست
مرد خدا
مرد خوش قیافه و گیرا
مرد خوش لباس
مرد دوزنه
مرد رندی کردن با حیله
مرد رندی کردن با زرنگی
مرد زن باز
مرد زن مانند
مرد ژیگول
مرد سالارانه
مرد سر حد نشین
مرد شهوت ران
مرد شهوتی
مرد شیک پوش
مرد عالی رتبه
مرد عمل
مرد عیالوار
مرد قرتی
مرد قورباغه ای
مرد گردن کلفت
مرد مانند
مرد مانندی
مرد مجرد
مرد محبوب زنان
مرد مسن و باوقار
مرد میدان
مرد نادیده
مردآسا
مردآسایی
مرداب
مرداب در مورد گیاه
مرداب مانند
مردابی
مرداد
مردار
مردار سنگش
مردافکن
مردان
مردانگی
مردانه
مردد
مردد بودن
مردد در مورد اصول مذهب
مرددانه
مرددانه در سخن
مردرند
مردرندی
مردری
مردسالاری
مردسیاسی
مردک
مردک!
مردکه
مردگان
مردگی بافت
مردم
مردم آزار
مردم آزاری
مردم آمیز
مردم انگیز
مردم انگیزی
مردم بازاری
مردم باور
مردم باوری
مردم بی چیز
مردم بی سروپا
مردم پذیر
مردم پسند
مردم ترس
مردم ترسان
مردم ترسانی
مردم ترسانی کردن
مردم چشم
مردم حوزه انتخاباتی
مردم خوار
مردم دار
مردم داری
مردم در
مردم دوران بخصوصی
مردم دوست
مردم دوستی
مردم سالار
مردم سالاری
مردم شناس
مردم شناسی
مردم شناسی جسمانی
مردم شوروی
مردم شهر
مردم شهری
مردم عادی
مردم عامی
مردم غیر روحانی
مردم غیر معمم
مردم غیرروحانی
مردم فر
مردم فریب
مردم فریبانه
مردم فریبی
مردم کشور
مردم گریز
مردم گویه
مردم گیاه
مردم نواز
مردمآب
مردمان
مردمان شیک و پولدار و معروف
مردمک
مردمگان
مردمگانی
مردمی
مردمی زدایی کردن
مردمی سازی
مردمی کردن
مردمی کننده
مردمی گرای
مردمی گرایی
مردن
مردن بدون وصیت
مردن در اثر سرما
مردنگی
مردنما
مردنی
مردوار
مردواره
مردود
مردود از نظر اخلاقی
مردود شدن ادعا
مردود شمردن
مردود شمردن دعوی
مردود شناختن
مردود شناسی
مردود کردن
مردودشماری
مرده
مرده از نظر رنگ
مرده باد
مرده پرستی
مرده پژوهی
مرده پوش
مرده جنبانی در میان برخی سرخپوستان
مرده چیزی
مرده چیزی بودن
مرده خوار
مرده خواری
مرده خون آشام
مرده دزد
مرده ریگ
مرده ریگ بردن
مرده ریگی
مرده زاد
مرده سان
مرده سرا
مرده سنگ
مرده سوزخانه
مرده سوزی
مرده شور برده
مرده شوی
مرده شوی خانه
مرده شویخانه
مرده کاری
مرده کسی بودن
مرده کش
مرده گاه
مرده مانند
مرده وار
مردها
مردی
مردی قوی
مردیت
مرز
مرز آب
مرز باریک
مرز بین دو چیز
مرز در زمین کشاورزی
مرز رویش درخت
مرز مبهم
مرز مو
مرز میان دو کشور
مرز میان دو ناحیه
مرز نامشخص بین دو چیز
مرز نشین
مرز و بوم
‹
1
2
...
11
12
13
14
15
16
17
...
34
35
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
حاشاپذیر
حرف ربط همپایه
حرق
حرکت کردن با زحمت
حرکت کردن باخشونت
حساب شدنی
حشیشه البرق
حفظ کردن از حرارت
حق الامتیاز نفت
حق به جانب کردن
حقیرشماری
حلقاویز کردن
حلقه پیستون
حمام کردن
حمله متقابل
حوزه فرعی
حکم اتهام
حکم تملک موقت
حکم کردن از پیش
حکمت ارسطو
حیران کردن
حیفا
حیوان ابرش
حیوانی کردن
حلقه زینتی
حس باصره
حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی